English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
Other Matches
decimals نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimal نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
byte که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
bytes که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
work unit یک واحد تقسیم کار
rational number عددی که به عنوان تقسیم دو عدد کامل نوشته میشود
assembly مجموعه یک واحد کامل ازچندین قطعه
radix نقط های که تقسیم بین واحد کمی و بخشی اعشاری را نشان میدهد
average عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averages عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averaging عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averaged عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
ip واحد نمایش مخصوص که به کار بردن امکان میدهد صفحات ویدیو متن ویرایش کنند پیش از ارسال آنها به پایگاه داده اصلی
federal reserve system ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
factorize تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
coincidence function پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
managers برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
manager برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
knot نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
cpu واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
functional unit واحد در حال کار واحد تابعی
completed case جعبه کامل خشاب کامل
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
fractions کسری از
fractional کسری
leakage کسری
leakages کسری
deficits کسری
shortfalls کسری
leakage or breakage کسری
aliquot کسری
shortsage کسری
fraction کسری از
deficit کسری
shortfall کسری
shortage کسری
shortages کسری
shortcomings کسری
shortcoming کسری
fraction line خط کسری
fractionary کسری
inadequate کسری
fractional part جز کسری
fixed point part جزء کسری
shorter تک تیر کسری
fractional turn چرخش کسری
mantissa جزء کسری
shorter کسری داشتن
shortest کسری داشتن
shortest تک تیر کسری
short تک تیر کسری
two thousand odd 0002 و کسری
short کسری داشتن
basic deficit کسری کلی
basic deficit کسری اساسی
budget deficit کسری بودجه
deficiency کسری ایراد
deficiencies کسری ایراد
fractionation method روش کسری
trade deficit کسری تجارت
fractional pitch گام کسری
trade deficit کسری بازرگانی
trade gap کسری تجارتی
fractional size اندازه کسری
fractional rotation گردش کسری
lacked فقدان کسری
leakages کمبود و کسری
under کسری دار
under- کسری دار
leakage کمبود و کسری
lacks فقدان کسری
lack فقدان کسری
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
trade balance deficit کسری تراز تجاری
reds کسری داشتن حساب
lag rate میزان کسری پرسنل
make up a deficit جبران کردن کسری
make up a deficit تامین کردن کسری
root توان کسری یک عدد
roots توان کسری یک عدد
redder کسری داشتن حساب
reddest کسری داشتن حساب
red کسری داشتن حساب
mantissa بخش کسری عدد
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough بطور کامل کامل
lag rate نسبت کسری نیروی انسانی
improper fraction کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
proportional parts بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
real number عددی که با بخش کسری همراه است .
leakage مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
leakages مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
integer گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
integers گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
on their part <adv.> از طرف آنها
for their part <adv.> از طرف آنها
in such a way as to enable them به طوری که آنها بتوانند
rules وعملیات روی آنها
Send them in two at a time . آنها رادو تا دوتابفرست تو
channelled یچ کردن بین آنها
channel یچ کردن بین آنها
channeled یچ کردن بین آنها
Ask each and every one of them . ازیک یک آنها بپرسید
channeling یچ کردن بین آنها
channels یچ کردن بین آنها
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
I need them tonight. من آنها را امشب میخواهم.
They cannot hold a candle to him . سگش می ارزد بهمه آنها
They gave me permission by way of an exception ... آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
keep these separate from those. اینها را از آنها جدا نگاهدار
They were all alike. همه آنها یکی بودند.
descriptions لیست داده ها و خصوصیات آنها
description لیست داده ها و خصوصیات آنها
I need them before friday. من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
They held me culpable for the accident. آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
logical مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
BCC و لیست آنها را نشان نمیدهد
cataloging لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
list لیست توابع یا دستورات و حل آنها در برنامه
microcomputing مربوط به ریز کامپیوتر و استفاده آنها
Their names are as follows . اسامی آنها بقرار زیر است
downsize که در آنها ایستگاههای کاری هوشمند هستند.
They were all either kI'lled ou taken prisoners . همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
cataloguing لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogues لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloged لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogs لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
catalogue لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogued لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
schematic نمایش قط عات سیستم و نحوه اتصال آنها
hash لیست ورودی ها طبق شماره hash آنها
reference لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
references لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
They were devastated by the news. این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Bantu وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
They are openly seeking his being sacked. آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Nothing was said between them. هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
chronological order ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
I cant see much difference in them. فرق زیادی بین آنها نمی بینم
branches تقسیم
branch تقسیم
division تقسیم
allotments تقسیم
dispensations تقسیم
cleavages تقسیم
distributions تقسیم
distribution تقسیم
apportionment تقسیم
dispensation تقسیم
admensuration تقسیم
admeasurement تقسیم
sharing تقسیم
allotment تقسیم
graduator خط تقسیم کن
divisions تقسیم
allocate تقسیم
allocates تقسیم
allocating تقسیم
cleavage تقسیم
dealing تقسیم
repartition تقسیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com