Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
bistable
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
Other Matches
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
blinks
روشن خاموش شدن چراغها
blink
روشن خاموش شدن چراغها
blinked
روشن خاموش شدن چراغها
flash
شدت حرف که روشن و خاموش شود
flashed
شدت حرف که روشن و خاموش شود
flashes
شدت حرف که روشن و خاموش شود
The lights of the aircraft were blinking.
چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
ambiguous
آنچه دو معنای ممکن دارد
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
blinking
روشن و خاموش شدن در نتیجه تغییر شدت حرف نمایش داده شده
three state logic
دروازه منط قی یا IC که سه وضعیت خروجی ممکن دارد
She has everything a woman can wish for.
اوتمام چیزهایی را که یک زن ممکن است آرزوکند دارد
gate
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gates
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
warnings
که روشن میشود تا نشان دهد یک چیز خط رناک ممکن است رخ دهد
warning
که روشن میشود تا نشان دهد یک چیز خط رناک ممکن است رخ دهد
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
snowing
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snows
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snowed
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
perpetuting testtimony
تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
addax
یکنوع بز کوهی که رنگ روشن دارد و در افریقاو سیبری دیده میشود
opah
یکجور ماهی بزرگ خال مخالی در اقیانوس اطلس که رنگهای روشن دارد
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
bit map
ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
backs
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
resets
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
reset
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
shutdowns
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdown
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
sites
موقعیت
occasioning
موقعیت
berth
موقعیت جا
occasioned
موقعیت
occasions
موقعیت
sited
موقعیت
site
موقعیت
locations
موقعیت
location
موقعیت
occasion
موقعیت
lodgment
موقعیت
orientation
موقعیت
line of position
خط موقعیت
situations
موقعیت
condition
موقعیت
situation
موقعیت
positioned
موقعیت
position
موقعیت
berthed
موقعیت جا
berthing
موقعیت جا
berths
موقعیت جا
situs
موقعیت
lodgment or lodge
موقعیت
thinkable
ممکن
feasible
ممکن
achievable
<adj.>
ممکن
possible
[doable, feasible]
<adj.>
ممکن
manageable
<adj.>
ممکن
feasible
<adj.>
ممکن
doable
<adj.>
ممکن
contrivable
<adj.>
ممکن
makable
[spv. makeable]
<adj.>
ممکن
conceivable
ممکن
posses
ممکن
practicable
<adj.>
ممکن
makable
<adj.>
ممکن
possible
ممکن
workable
<adj.>
ممکن
makeable
<adj.>
ممکن
posse
ممکن
executable
<adj.>
ممکن
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
hist
خاموش
on/off
خاموش
on/off light
خاموش
mumchance
خاموش
silent
خاموش
h!
خاموش
on-off button
خاموش
off
خاموش
soundless
خاموش
extinguished
خاموش
uncommunicative
خاموش
quiescent
خاموش
whist
خاموش
monopoly position
موقعیت انحصاری
situation
موقعیت حالت
pertinence
موقعیت شایستگی
situations
موقعیت حالت
position
شکل موقعیت
page orientation
موقعیت صفحه
firing position
موقعیت احتراق
positioned
شکل موقعیت
footing
موقعیت وضع
ground position
موقعیت زمینی
pertinence or nency
دخل موقعیت
positioning
تثبیت موقعیت
radar location
موقعیت رادار
razor edge
موقعیت بحرانی
rest position
موقعیت سکون
sign position
موقعیت علامت
situation of a building
موقعیت ساختمان
social situation
موقعیت اجتماعی
cases
وضعیت موقعیت
case
وضعیت موقعیت
stimulus situation
موقعیت محرک
print position
موقعیت چاپ
position finding
موقعیت یابی
position buoy
بویه موقعیت
pertinency
موقعیت شایستگی
point
محل یا موقعیت
point guard
موقعیت گارد
plotted
نقطه موقعیت
lied
موقعیت چگونگی
plots
نقطه موقعیت
plot
نقطه موقعیت
social status
موقعیت اجتماعی
storage location
موقعیت انباره
forward position
موقعیت رو به جلو
exoposition
موقعیت اگزو
endo position
موقعیت اندو
bit position
موقعیت ذره
benzylic position
موقعیت بنزیلی
lies
موقعیت چگونگی
configuration
وضعیت یا موقعیت
configurations
وضعیت یا موقعیت
lie
موقعیت چگونگی
circumstantial
مربوط به موقعیت
advantage ground
موقعیت خوب
status
اهمیت یا موقعیت
orientation
تعیین موقعیت
orientation
تشخیص موقعیت
d. of a situation
موقعیت باریک
to be posible
ممکن بودن
interactive
را ممکن میکند
ternary
با سه حالت ممکن
impossible
غیر ممکن
warning
توجه به خط ر ممکن
available
ممکن الحصول
warnings
توجه به خط ر ممکن
possibilities
چیز ممکن شق
probable error
خطای ممکن
possible capacity
گنجایش ممکن
perchance
ممکن است
perhaps
ممکن است
unfeasible
<adj.>
غیر ممکن
mayhap
ممکن است
impracticable
<adj.>
غیر ممکن
inexecutable
<adj.>
غیر ممکن
possibility
چیز ممکن شق
as far as possible
هر چه ممکن است
multilevel
با مقادیر ممکن
to stand mute
خاموش ماندن
hush
خاموش کردن
inextinguishable
خاموش نشدنی
to hold one's tongue
خاموش شدن
suffocating
خاموش کردن
extinguisher
خاموش کننده
to keep silence
خاموش شدن
suffocates
خاموش کردن
to keep silence
خاموش بودن
to put out
خاموش کردن
suffocate
خاموش کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com