Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English
Persian
irretraceable
که نتوان ردانرا گرفت
Other Matches
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
irrepressible joy
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
incomputably
بطوریکه نتوان شمرد
incommutably
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
kittle cattle
ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
ineffably
بطوریکه نتوان بیان کرد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
بى کاه نتوان خشت ساخت .
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
irretraceable
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
irrepressible joy
کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
incomprehensibly
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
no enemy is insignificant
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
eclipsed
گرفت
eclipses
گرفت
eclipsing
گرفت
eclipse
گرفت
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
irredeemably
جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
lunar eclipse
گرفت ماه
eclipe of the moon
ماه گرفت
dynamic dump
رو گرفت پویا
the wind rises
بادوزیدن گرفت
solar eclipse
گرفت خورشید
tethanus
گرفت عضلانی
incommunicability
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
incommunicableness
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
He was run over by a car.
اتوموبیل اورازیر گرفت
The police stopped me.
پلیس جلویم را گرفت
the doctor bled me
دکتراز من خون گرفت
dump
رو گرفت روبرداری کردن
since the outbreak of the war
از روزی که جنگ در گرفت
he prospered in his business
کارش بالا گرفت
original
که از آن می توان کپی گرفت
originals
که از آن می توان کپی گرفت
he went his way
راه خودراپیش گرفت
oversale
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
identity of indiscernibles
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
It was engraved on my mind .
درزهنم نقش گرفت ( بست )
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it .
نظرش را گرفت ( جلب کرد )
A surge of anger rushed over me .
سرا پایم را فرا گرفت
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
She had a heart attack .
قلبش گرفت ( حمله قلبی )
he talked himself hoarse
انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
He was granted a grade promotion.
یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
Where can I contact Mr …. ?
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
This idea took root in my mind.
این نظریه درفکرم ریشه گرفت
She was transported with joy .
شادی تمام وجودش را فرا گرفت
She mistook me for somebody else .
مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
A wave of anger swept over the entire world .
موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
There is no fault to find with my work.
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
His wish was fulfI'lled.
آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
he prospered in his business
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
I have no fault to find with his work .
از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
melchizedek
> ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
tantalus
تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
Accidents wI'll happen.
چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
air brush
برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
an impossible hat
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
copyright
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
pareto optimality
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law
ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
the lancet was infected
نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
purgation
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables
الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com