Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
frontogenesis
که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
Other Matches
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
endomorphism
تشکیل
entelechy
تشکیل
incorporation
تشکیل
endomorphy
تشکیل
establishment
تشکیل
establishments
تشکیل
organising
تشکیل دادن
to erect into
تشکیل دادن از
formation constant
ثابت تشکیل
organises
تشکیل دادن
fibrillation
تشکیل الیاف
organisers
تشکیل دهنده
flagellation
تشکیل تاژک
bonding
تشکیل پیوند
preformation
تشکیل قبلی
foetation
تشکیل جنین
placentation
تشکیل جفت
umbilication
تشکیل ناف
metamerism
تشکیل حلقهای
annulation
تشکیل حلقه
antitrust
مخالف تشکیل
argillaceous
تشکیل شده از رس
capital formation
تشکیل سرمایه
organizing
تشکیل دادن
orogenesis
تشکیل کوه
osteogenesis
تشکیل استخوان
hematopoiesis
تشکیل خون
heat of formation
گرمای تشکیل
gleization
تشکیل خاک رس
organizes
تشکیل دادن
antidim
مایع ضد تشکیل مه
organize
تشکیل دادن
vacuolation
تشکیل حفره
ossification
تشکیل استخوان
sporogenesis
تشکیل هاگ
sporogeny
تشکیل هاگ
formed
تشکیل دادن
the house went into secret session
تشکیل داد
embryogen
تشکیل جنین
stratification
تشکیل چینه
organizer
تشکیل دهنده
stratification
تشکیل طبقات
tournaments
تشکیل مسابقات
tournament
تشکیل مسابقات
embryogeny
تشکیل جنین
forms
تشکیل دادن
strobilation
تشکیل رشته
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
spermatogenesis
تشکیل نطفه
organizers
تشکیل دهنده
form
تشکیل دادن
constituted
تشکیل دادن
sacculation
تشکیل کیسه
constituting
تشکیل دادن
formation
صف ارایی تشکیل
former
تشکیل دهنده
constitute
تشکیل دادن
formative
تشکیل دهنده
siltation
تشکیل لجن
constitutes
تشکیل دادن
back bonding
تشکیل پیوند برگشتی
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
constituent
سازه تشکیل دهنده
involucrum
تشکیل استخوان جدید
constituent
جزء تشکیل دهنده
constituents
جزء تشکیل دهنده
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
constituents
سازه تشکیل دهنده
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
entelechy
مرحله تشکیل وتحقق
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
chemical bonding
تشکیل پیوند شیمیایی
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
force development
برنامه تشکیل یکانها
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
epigenesis
تشکیل نطفه ازنو
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
beds
تشکیل طبقه دادن
nuclei
هسته تشکیل دهنده
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
haematogenesis
تشکیل خون تولیدخون
nucleus
هسته تشکیل دهنده
pods
تشکیل نیام دادن
pod
تشکیل نیام دادن
bed
تشکیل طبقه دادن
federalization
تشکیل کشورهای متحد
vertebration
تشکیل ستون فقرات
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
preform
قبلا تشکیل دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
to form a habit
تشکیل عادت دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
polygenic
دارای قوه تشکیل
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
piedmont
تشکیل شده در کوهپایه
convening
تشکیل جلسه دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
ossification
مرحله تشکیل استخوان
form
تشکیل دادن ساختن
formed
تشکیل دادن ساختن
acidic
تشکیل دهندهء اسید
forms
تشکیل دادن ساختن
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
gangs
جمعیت تشکیل دادن
gang
جمعیت تشکیل دادن
deposit fund account
حساب تشکیل سرمایه
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
convene
تشکیل جلسه دادن
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
colonize
تشکیل مستعمره دادن
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
colonising
تشکیل مستعمره دادن
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
nucleate
تشکیل هسته دادن
colonized
تشکیل مستعمره دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
oogenesis
تشکیل و تکامل تخم
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
venues
محل تشکیل دادگاه
venue
محل تشکیل دادگاه
unformed
تشکیل نشده ناساخت
troop program
برنامه تشکیل یکانها
constitution
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
self formed
خود بخود تشکیل شده
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
constitutions
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
standard free energy of formation
انرژی ازاد تشکیل استاندارد
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
strobilization
تشکیل رشته باریک شدگی
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
alphabets
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
alphabet
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
podzolization
تشکیل خاک خاکستری یا سفید
humification
تشکیل خاک گیاه دار
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
pockets
پاکت تشکیل کیسه در بدن
confedration of states
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
cellular unit
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
jack
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
thromboses
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
box defence
تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
jacks
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
thrombosis
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
dyad
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
plain flap
فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
nodulation
تشکیل گره هایا غدههای ریز
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
shroud laid
تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
m day force
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
stratification
تشکیل طبقات زمین چینه بندی
self constituted
تشکیل شده بوسیله نفس خود
doublets
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
doublet
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
ineffetual
بی نتیجه
issueless
بی نتیجه
frustrated
بی نتیجه
inconclusive
بی نتیجه
decision
نتیجه
conclusion
نتیجه
payoffs
نتیجه
inconseqential
بی نتیجه
resultful
پر نتیجه
afterclap
نتیجه
upshot
نتیجه
ineffectual
بی نتیجه
inconsequent
بی نتیجه
conclusions
نتیجه
payoff
نتیجه
decisions
نتیجه
to no purpose
بی نتیجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com