Dictiornary-Farsi | کوتاه آمدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
To back down .	کوتاه آمدن


Other Matches

get off <idiom>	پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
The climate of Europe desnt suit me.	حال آمدن ( بهوش آمدن )
blast	منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts	منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge	نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
shorthorn	جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist	شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
short quard	سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
lapse	به سر آمدن
To be overpowered.	از پا در آمدن
To stretch . to be elastic .	کش آمدن
to get back on one's feet	به حال آمدن
show-off <idiom>	قپی آمدن
to be valid	به شمار آمدن
To be on (come to )the booil.	جوش آمدن
to shoot one's mouth off <idiom>	لاف آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win.	غالب آمدن
to come to a boil	به جوش آمدن
to proceed	پیش آمدن
up <adv.>	به بالا [آمدن]
to water [of eyes]	اشک آمدن
To come into existence .	بوجود آمدن
to turn out badly	بد از آب در آمدن [داستانی]
to go wrong	بد از آب در آمدن [داستانی]
come on strong <idiom>	فائق آمدن
to unfold	از آب در آمدن [اصطلاح مجازی]
to look well	تندرست به نظر آمدن
To get the better of someone . To defeat someone .	بر کسی غالب آمدن
born with a silver spoon in one's mouth <idiom>	باثروت به دنیا آمدن
bite the bullet <idiom>	فائق آمدن بر مشکلات
To lodge a complaint .	درمقام شکایت بر آمدن
call for someone <idiom>	آمدن وبردن کسی
stop out	دیر به خانه آمدن [شب]
To stop being intransigent.	از خر شیطان پایین آمدن
To be punctual . To be on time .	سر وقت آمدن ( بودن )
To stop being adamant (unyielding).	از خر شیطان پائین آمدن
precedes	پیش از چیزی آمدن
resurface	دوباره به سطح آمدن
to near something	نزدیک آمدن به چیزی
belly flops	با شکم فرود آمدن
belly flop	با شکم فرود آمدن
to rain cats and dogs	سنگ ازآسمان آمدن
to approach something	نزدیک آمدن به چیزی
precede	پیش از چیزی آمدن
With the onset of summer.	.با آمدن (فرارسیدن )تابستان
to come round [around] <idiom>	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
resurfaced	دوباره به سطح آمدن
to come to oneself <idiom>	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
sweep off one's feet <idiom>	بر احساسات فائق آمدن
run over <idiom>	فائق آمدن برچیزی
to become conscious	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come dressed in your wedding finery	با لباس عروسی آمدن
get over something <idiom>	فائق آمدن برمشکلات
resurfaces	دوباره به سطح آمدن
to come to <idiom>	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come straight to the point <idiom>	مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
to hatch out [egg]	بیرون آمدن جوجه [از تخم]
dime a dozen <idiom>	آسان بدست آمدن ،عادی
to be into somebody [something] <idiom>	از کسی [چیزی] خوششان آمدن
to come round [British E]	[دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to go up to somebody [something]	نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to dislike somebody [something]	بدش آمدن از کسی [چیزی]
to regain consciousness	[دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to recover consciousness	[دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to come around [American E]	[دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
To come out of oness shell.	از جلد ( لاک ) خود در آمدن
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy	قر و غمزه آمدن [دلربائی کردن]
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
To be born with a silver spoon in ones mouth .	درناز ونعمت بدنیا آمدن
to go towards [British E] / toward [American E] somebody	نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to approach somebody [something]	نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
To make eyes.	چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
waltz off with <idiom>	فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
Out of frying pan into the fire. <proverb>	از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
to look at	نگاه کردن به [نگریستن به] [به نظر آمدن]
To climb down.	پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
To have design on someone . To malign someone .	برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
To dismount from a horse(bicycle).	از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
de minimis exception	به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
His coming here was quite accidental.	آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom>	واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
to look [feel] like a million dollars	بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
tide (someone) over <idiom>	کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
hurdle step	جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
To alight from a bus(tarin,car).	پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
linter	ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
of short duration	کوتاه
short <adj.>	کوتاه
pigmy	کوتاه
succinct <adj.>	کوتاه
liliputian	قد کوتاه
short	کوتاه
shortest	کوتاه
miniatures	کوتاه
curtal	کوتاه
bas relif	کوتاه
synoptic	کوتاه
miniature	کوتاه
shorter	کوتاه
down	کوتاه
puny	قد کوتاه
low	کوتاه
curt <adj.>	کوتاه
stockiest	کوتاه
little	کوتاه
dwarfish	کوتاه
scut	دم کوتاه
succinct	کوتاه
pygmy	کوتاه
stocky	کوتاه
pigmies	کوتاه
pigmies	قد کوتاه
pygmies	قد کوتاه
pygmy	قد کوتاه
pygmies	کوتاه
stockier	کوتاه
pigmy	قد کوتاه
fleeting <adj.>	کوتاه
concise	کوتاه
stunting	کوتاه
stunt	کوتاه
dumpy	کوتاه
concise <adj.>	کوتاه
stunts	کوتاه
warp tension	کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
chiton	قبای کوتاه
abridge	کوتاه کردن
chitchat	صحبت کوتاه
term paper	رساله کوتاه
breeks	شلوار کوتاه
coatee	دامن کوتاه
an incomprehensive report	گزارش کوتاه
shuffle	گام کوتاه
in the short run	در کوتاه مدت
novelettes	داستان کوتاه
novelette	داستان کوتاه
by pass	اتصال کوتاه
short story	داستان کوتاه
unabridged	کوتاه نشده
short stories	داستان کوتاه
apophthegm	گفتار لب و کوتاه
shuffling	گام کوتاه
basso relief	برجسته کوتاه
bunny hop	پرش کوتاه
shuffles	گام کوتاه
chip shot	ضربه کوتاه
shuffled	گام کوتاه
brachydactyly	کوتاه انگشتی
britches	شلوار کوتاه
tutus	دامن کوتاه
short drop	دراپ کوتاه
mini-skirts	دامن کوتاه
short period	دوره کوتاه
short precision	دقت کوتاه
short return	برگشت کوتاه
mini-skirt	دامن کوتاه
short run	کوتاه مدت
short run	مدت کوتاه
knurly	کوتاه قد کوتوله
short-list	فهرست کوتاه
short circuit	اتصال کوتاه
tutu	دامن کوتاه
short-lists	فهرست کوتاه
short-listing	فهرست کوتاه
short blast	بوق کوتاه
short blast	سوت کوتاه
short brittle	شکننده- کوتاه
short burst	رگبار کوتاه
short-listed	فهرست کوتاه
short service line	خط سرویس کوتاه
short shunt	شنت کوتاه
undersize	اندازه کوتاه
spontoon	نیزه کوتاه
tunicle	لباس کوتاه
steep taper	مخروط کوتاه
stichomythia	مکالمات کوتاه
strop	طناب کوتاه
truncation	کوتاه سازی
to look in	کوتاه کردن
vamp	جوراب کوتاه
shortwave	موج کوتاه
shortening in	کوتاه کردن
wool of short staple	پشم نخ کوتاه
short term	کوتاه مدت
short term	دوره کوتاه
short test bar	میله کوتاه
short time	کوتاه مدت
whiffet	سوت یا پف کوتاه
to cut short	کوتاه کردن
scutter	دو باگامهای کوتاه
conte	داستان کوتاه
gnomical	کوتاه لب نویس
half pint	کوتاه تر از مقدارمتوسط
half timber	الوار کوتاه
hare sighted	کوتاه بین
hide bound	کوتاه فکر
idyl	چکامه کوتاه
fubsy	کوتاه وکلفت
escopette	قرابینه کوتاه
escopet	قرابینه کوتاه

To back down .

کوتاه آمدن