English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
Mentally retarded children. کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Other Matches
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
pediatrics امراض کودکان
pediatrics پزشکی کودکان
touch wood یکجوربازی کودکان
child's play بازی کودکان
disadvantaged children کودکان محروم
disturbed children کودکان پریشان
biddy basketball بسکتبال کودکان
pedobaptism تعمید کودکان
institutionalized children کودکان پناهگاهی
infantile paralysis فلج کودکان
play fellow همبازی کودکان
wading pool استخر کودکان
exceptional children کودکان استثنایی
matron سرپرست کودکان
piadology شناسایی حالات کودکان
child labor laws قوانین کار کودکان
undies زیر پوش کودکان
school age children کودکان واجب التعلیم
children's apperception test ازمون اندریافت کودکان
doggie سگ بزبان کودکان سگ کوچک
playground ball توپ پلاستیکی کودکان
puerile breathing تنفس خرخری کودکان
baby farm محل نگهداری کودکان
pemphigus تاول کوفتی کودکان
playrooms اتاق بازی کودکان
infant mortality مرگ و میر کودکان
nursery rhyme اشعار مخصوص کودکان
pud دست در زبان کودکان
puds دست در زبان کودکان
pediatric مربوط به امراض کودکان
pediatrician ویژه گر بیماریهای کودکان
paedophilia میل جنسی به کودکان
playroom اتاق بازی کودکان
nursery rhymes اشعار مخصوص کودکان
pedology مبحث بهداشت کودکان
point of view لحاظ
points of view لحاظ
for purposes of از لحاظ
viewpoints لحاظ
viewpoint لحاظ
with the view of از لحاظ
with a view to از لحاظ
perspective لحاظ
perspectives لحاظ
every way از هر لحاظ
in the light of از لحاظ
poliomyelitic وابسته به بیماری فلج کودکان
little pitchers have long ears کودکان غالبا گوششان تیزاست
child death rate نرخ مرگ و میر کودکان
PO پبشاب دان بزبان کودکان
poliomyelitic مبتلا به بیماری فلج کودکان
juridically از لحاظ قضائی
nationally از لحاظ ملی
surgically از لحاظ جراحی
criminally از لحاظ جنائی
juristically از لحاظ حقوقی
of از طرف از لحاظ
juridically از لحاظ حقوقی
politically از لحاظ سیاسی
socially از لحاظ اجتماعی
from an economical standpoint از لحاظ اقتصاد
in all respects ازهر لحاظ
in every respect ازهر لحاظ
exofficio از لحاظ سمت
militarily از لحاظ نظامی
phase لحاظ پایه
phases لحاظ پایه
economically از لحاظ اقتصاد
sexually از لحاظ جنس
for brevity's sake از لحاظ اختصار
materialistically از لحاظ مادیت
medically از لحاظ طبی
pro forma از لحاظ فاهر
theologically از لحاظ الهیات
sanitarily از لحاظ بهداشت
orthographically از لحاظ املا
qualitatively از لحاظ کیفیت
technically speaking از لحاظ فنی
municipally از لحاظ شهرداری
morbid anatomy از لحاظ ناخوشی
to all intents and purposes ازهر لحاظ
professionally از لحاظ پیشه
phased لحاظ پایه
modally از لحاظ چگونگی
unicef (= united nations international یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
floor hockey هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
geologically از لحاظ زمین شناسی
nautically از لحاظ کشتی رانی
hierarchically از لحاظ رئیسی و مرئوسی
theoretically از لحاظ فرض علمی
on principle از لحاظ قیود اخلاقی
therapeutically از لحاظ درمان شناسی
strategically از لحاظ سوق الجیشی
internationally از لحاظ بین المللی
mineralogically از لحاظ کان شناسی
politically active از لحاظ سیاسی پرتحرک
politically involved از لحاظ سیاسی پرتحرک
nursery governess بانویی که کودکان را هم پرستاروهم اموزگاراست پرستار اموزگار
hornbook کاغذی که در ان الفباء برای کودکان دبستان می نوشتند
wood craft جنگل شناسی از لحاظ شکار
exofficio از لحاظ تصدی مقام و غیره
symmetry allowed reaction واکنش مجاز از لحاظ تقارن
ornamentally از لحاظ تزئین منباب زینت
ornamentallyr از لحاظ تزئین میناب زینت
nutrients ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrient ماده مقوی از لحاظ غذایی
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
scaramouche دلقک بزدل وکتک خور منایش کودکان ایتالیا
leading string ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
stockinet پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
pediatrics or pae شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
stockinette پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
scaramouch دلقک بزدل وکتک خور منایش کودکان ایتالیا
to rely on somebody for your income از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
baseball throw مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
popularly از لحاظ توده مردم بزبان ساده
Santa Claus شخص موهومی که کودکان گمان میبرند درشب عیدمیلادمسیح میاید
minor league دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
wppsi مقیاس هوشی وکسلر برای کودکان پیش اموزشگاهی ودبستانی
roller-coasters راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller-coaster راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller coaster راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
white wool [مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
irreflection بی فکری
inconsiderateness بی فکری
incogitancy بی فکری
incogitance بی فکری
reflectional فکری
mental فکری
braininess فکری
excogitative فکری
cerebral فکری
conceptual فکری
intellectuals فکری
notional فکری
intellectual فکری
sand man لولویی که خاک درچشم کودکان پاشیده انهارا خواب الود میکند
exegesis تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
cleans شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleanest شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleaned شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
exegeses تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
dyslogia گفتارپریشی فکری
ideological war جنگ فکری
perspective جنبه فکری
narrow minddedness کوتع فکری
ideo motor فکری- حرکتی
sentience زندگی فکری
obsessive rumination نشخوار فکری
perspectives جنبه فکری
prudery کوته فکری
provinciality کوته فکری
head work کار فکری
heartsease اسایش فکری
ideational shield سپر فکری
visualization تجسم فکری
mental work کار فکری
intellectual capital سرمایه فکری
caprice تمایل فکری
caprices تمایل فکری
provincialism کوته فکری
reflective فکری بازتابی
notions ادراک فکری
notion ادراک فکری
indoctrination تلقین فکری
obsession وسواس فکری
brain work کار فکری
enlightenment روشن فکری
fanaticism کوته فکری
obsessions وسواس فکری
infantilism of thought کوته فکری
captivity گفتاری فکری
mechanical غیر فکری
insularism کوته فکری
perspicuity روش فکری
oedipal وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
go cart چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
unlimited وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
psychological moment موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
habiliment جامه استعداد فکری
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
that is a good idea خوب فکری است
equanimity تعادل فکری انصاف
psychopathy اختلالات فکری وروانی
absolute آزاد از قیود فکری
intellectualize بصورت فکری در اوردن
brainstorm اشفتگی فکری موقتی
brainstorms اشفتگی فکری موقتی
He is an inconderate person . آدم بی فکری است
ideo motor act عمل فکری- حرکتی
walking chair چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ? به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
pixilated دارای عدم تعادل فکری
sympathetically ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
sympathizer طرفدار همفکر پشتیبان فکری
morons فرد فاقد رشد فکری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com