Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
diligence	کوشش پیوسته
diligency	کوشش پیوسته
Other Matches
away	پیوسته بطور پیوسته
stretch	کوشش
effortless	بی کوشش
effort	کوشش
muss	کوشش
assays	کوشش
assay	کوشش
efforts	کوشش
conatus	کوشش
stretches	کوشش
stru gglingly	با کوشش
strugglingly	با کوشش
attempt	کوشش
stretched	کوشش
attempted	کوشش
attempting	کوشش
attempts	کوشش
fists	کوشش
fist	کوشش
scramble	کوشش
effortlessly	بی کوشش
work	کوشش
worked	کوشش
trial	کوشش
trials	کوشش
agonism	کوشش
scrambled	کوشش
endevour	کوشش
scrambles	کوشش
endeavor	کوشش
scrambling	کوشش
all out	بامنتهای کوشش
attempts	کوشش کردن
bustled	تقلا کوشش
slogged	کوشش سخت
to bend effort	کوشش کردن
attempting	کوشش کردن
attempted	کوشش کردن
trial and error	کوشش و خطا
to make an effort	کوشش کردن
to exert oneself	کوشش کردن
attempt	کوشش کردن
catch trial	کوشش مچ گیری
slogging	کوشش سخت
tries	ازمون کوشش
slog	کوشش سخت
striving	کوشش کردن
strives	کوشش کردن
tries	کوشش کردن
striven	کوشش کردن
strived	کوشش کردن
strive	کوشش کردن
bend	کوشش کردن
try	کوشش کردن
try	ازمون کوشش
bustle	تقلا کوشش
an abortive attempt	کوشش بیهوده
dead lift	کوشش بیهوده
dead pull	کوشش بیهوده
slogs	کوشش سخت
flash in the pan	کوشش بیهوده
tug	کشش کوشش
steadily	باسعی و کوشش
bustles	تقلا کوشش
spasmodic efforts	کوشش متناوب
lostlabour	کوشش بیهوده
assays	کوشش کردن
assay	کوشش کردن
labor	کوشش کردن
labor	زحمت کوشش
ineffectual struggle	کوشش بیهوده
industriousness	سعی و کوشش
inapplocation	دریغ از کوشش
tugged	کشش کوشش
tugging	کشش کوشش
labour	زحمت کوشش
strenuosity	کوشش بلیغ
labored	زحمت کوشش
labored	کوشش کردن
labors	زحمت کوشش
labors	کوشش کردن
labour	کوشش کردن
tugs	کشش کوشش
for ever and aday	پیوسته
incessantly	پیوسته
eternal	پیوسته
in connexion with	پیوسته به
cursive	پیوسته
for evermore	پیوسته
attached	پیوسته
ceaseless	پیوسته
annexed	پیوسته
affined	پیوسته
coadunate	پیوسته
coalescent	پیوسته
everywhen	پیوسته
conjoint	پیوسته
continous	پیوسته
proximate	پیوسته
on end	پیوسته
alway	پیوسته
legato	پیوسته
on and on	پیوسته
syndetic	پیوسته
d. in	پیوسته
concomitant	پیوسته
continual	پیوسته
uninterrupted	پیوسته
continued	پیوسته
non-stop	پیوسته
married	پیوسته
incessant	پیوسته
allied	پیوسته
round-the-clock	پیوسته
contiguous	پیوسته
never ceasing	پیوسته
unremittingly	پیوسته
burst	پیوسته
cohesive	به هم پیوسته
perpetually	پیوسته
bursts	پیوسته
ceaselessly	پیوسته
continuous	پیوسته
strain	کوشش درد سخت
strains	کوشش زیاد کردن
painstacking	زحمت سعی و کوشش
strain	کوشش زیاد کردن
strains	کوشش درد سخت
hands down	بدون کوشش بسهولت
henpeck	کوشش درمداخلات جزئی
agonistic	پهلوانی کوشش امیز
to beat the air	کوشش بیهوده کردن
pegs	کوشش کردن درجه
vicarious trial and error	کوشش و خطای نمادی
unsought	کوشش نشده ناخواسته
to endeavor after anything	در پی چیزی کوشش کردن
to break butterfly on wheel	کوشش بیهوده کردن
peg	کوشش کردن درجه
utmost	منتهای کوشش حداکثر
tugger	کسیکه کوشش وتقلامیکند
try and came	کوشش کنید که بیائید
to f. a dead horse	کوشش بی فایده کردن
the utmost limits	دورترین منتهای کوشش
fizzle	کوشش مذبوحانه شکست
to run one's head aginst a w	کوشش بیفایده کردن
when it came to a push	چون هنگام کوشش
to pull at a pipe	با کوشش اب از لولهای کشیدن
to milk the ram	کوشش بیهوده کردن
to whittle at	پیوسته بریدن
full time	پیوسته کار
end to end	سرهم پیوسته
gamosepalous	پیوسته کاسبرگ
gamophyllous	پیوسته برگ
ex post	بوقوع پیوسته
gamopetalous	پیوسته گلبرگ
collateral measures	اقدامت پیوسته
flow chip	براده پیوسته
incessant drinking	پیوسته گساری
indiscrete	بهم پیوسته
symphsis	عضو پیوسته
without rest	پیوسته لاینقطع
sustained yield	بازده پیوسته
without intermission	پیوسته لاینقطع
vicinal	در همسایگی پیوسته
permanent water level	تراز پیوسته اب
thereunto	بضمیمیه ان پیوسته به ان
to be in a state of f.	پیوسته درتغییربودن
nid nod	پیوسته جنباندن
nid nod	پیوسته جنبیدن
linked list	لیست پیوسته
connected measures	اقدامت پیوسته
insobriety	شرب پیوسته
inseparate	بهم پیوسته
sympetalous	پیوسته گلبرگ
peal	صدای پیوسته
continuous form	ورقه پیوسته
continuous forms	ورقههای پیوسته
conjunct	بهم پیوسته
continuous function	تابع پیوسته
compacts	بهم پیوسته
compacting	بهم پیوسته
compacted	بهم پیوسته
compact	بهم پیوسته
continuous paper	کاغذ پیوسته
continuous phase	فاز پیوسته
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
contiguous	همجوار پیوسته
pealed	صدای پیوسته
pealing	صدای پیوسته
peals	صدای پیوسته
continuous data	دادههای پیوسته
continuous distributions	توزیع پیوسته
continuous duty	کار پیوسته
continuous error	خطای پیوسته
continuate	پیوسته بهم
adjoined	پیوسته بودن
adjoins	پیوسته بودن
collective	بهم پیوسته
whittle	پیوسته کم کردن
accretion	رشد پیوسته

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com