English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English Persian
peg کوشش کردن درجه
pegs کوشش کردن درجه
Other Matches
assay کوشش کردن
to make an effort کوشش کردن
attempted کوشش کردن
striving کوشش کردن
attempting کوشش کردن
attempts کوشش کردن
to bend effort کوشش کردن
assays کوشش کردن
strives کوشش کردن
striven کوشش کردن
labour کوشش کردن
tries کوشش کردن
to exert oneself کوشش کردن
try کوشش کردن
attempt کوشش کردن
bend کوشش کردن
strive کوشش کردن
labors کوشش کردن
strived کوشش کردن
labor کوشش کردن
labored کوشش کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to milk the ram کوشش بیهوده کردن
to endeavor after anything در پی چیزی کوشش کردن
strain کوشش زیاد کردن
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
to break butterfly on wheel کوشش بیهوده کردن
strains کوشش زیاد کردن
to beat the air کوشش بیهوده کردن
to run one's head aginst a w کوشش بیفایده کردن
to guess at a riddle کوشش درحل معمایی کردن
to plough the sand کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough sands کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to lavisheffort زیاد تلاش یا کوشش کردن
to stain every nervers منتهای کوشش خود را کردن
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to slog one's guts out <idiom> با کوشش سخت کار کردن [اصطلاح]
to cultivate good manners کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to affect something [cultivate for effect] کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
to strain کوشش سخت کردن [برای رسیدن به هدف]
struggles تقلا کردن کوشش کردن
struggling تقلا کردن کوشش کردن
struggle تقلا کردن کوشش کردن
make a push کوشش کردن عجله کردن
struggled تقلا کردن کوشش کردن
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
elevation indicator صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third class درجه سوم بلیط درجه 3
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation درجه ارتفاع درجه بلندی
echelonment درجه بندی کردن
grade درجه بندی کردن
rate درجه بندی کردن
graduate درجه بندی کردن
grades درجه بندی کردن
graduating درجه بندی کردن
graduates درجه بندی کردن
rates درجه بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
peer هم درجه کردن بدرجه اشرافی
grade نوع درجه بندی کردن
grades نوع درجه بندی کردن
conferred a degree درجه دانشگاهی اعطا کردن
peering هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peered هم درجه کردن بدرجه اشرافی
void از درجه اعتبار ساقط کردن
miter گوشه 09 درجه را نصف کردن
ranked درجه دادن دسته بندی کردن
rank درجه دادن دسته بندی کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
ranks درجه دادن دسته بندی کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
degrades کم کردن درجه خفیف کردن
degrade کم کردن درجه خفیف کردن
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
dialed تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
stretches کوشش
endeavor کوشش
attempt کوشش
endevour کوشش
effortlessly بی کوشش
agonism کوشش
assays کوشش
efforts کوشش
effort کوشش
stru gglingly با کوشش
strugglingly با کوشش
attempted کوشش
fist کوشش
work کوشش
worked کوشش
scrambled کوشش
conatus کوشش
muss کوشش
assay کوشش
fists کوشش
scrambling کوشش
trial کوشش
effortless بی کوشش
stretch کوشش
scramble کوشش
stretched کوشش
attempting کوشش
trials کوشش
scrambles کوشش
attempts کوشش
bustle تقلا کوشش
spasmodic efforts کوشش متناوب
industriousness سعی و کوشش
ineffectual struggle کوشش بیهوده
lostlabour کوشش بیهوده
labour زحمت کوشش
inapplocation دریغ از کوشش
labored زحمت کوشش
flash in the pan کوشش بیهوده
slogs کوشش سخت
slogging کوشش سخت
bustles تقلا کوشش
slogged کوشش سخت
all out بامنتهای کوشش
tug کشش کوشش
slog کوشش سخت
catch trial کوشش مچ گیری
tugged کشش کوشش
tugging کشش کوشش
tugs کشش کوشش
strenuosity کوشش بلیغ
diligency کوشش پیوسته
labor زحمت کوشش
an abortive attempt کوشش بیهوده
tries ازمون کوشش
diligence کوشش پیوسته
dead lift کوشش بیهوده
steadily باسعی و کوشش
bustled تقلا کوشش
try ازمون کوشش
trial and error کوشش و خطا
labors زحمت کوشش
dead pull کوشش بیهوده
brevet درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
to pull at a pipe با کوشش اب از لولهای کشیدن
fizzle کوشش مذبوحانه شکست
hands down بدون کوشش بسهولت
henpeck کوشش درمداخلات جزئی
when it came to a push چون هنگام کوشش
painstacking زحمت سعی و کوشش
agonistic پهلوانی کوشش امیز
strains کوشش درد سخت
vicarious trial and error کوشش و خطای نمادی
try and came کوشش کنید که بیائید
tugger کسیکه کوشش وتقلامیکند
utmost منتهای کوشش حداکثر
strain کوشش درد سخت
the utmost limits دورترین منتهای کوشش
unsought کوشش نشده ناخواسته
grader ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
to strain every nerve منتهای کوشش را بعمل اوردن
he did his utmost نهایت کوشش را بعمل اوردن
crawling کوشش بازیگر در بردن توپ
let us make a p for home کوشش کنیم زودبخانه برسیم
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
to exhaust one's efforts منتهای کوشش را بعمل اوردن
trial and error learning یادگیری از راه کوشش و خطا
conation کوشش بدون هدف معین
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to relax one's grasp در کوشش خود سست شدن شل دادن
i did my very best منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
fence off کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
spurts کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurt کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurted کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurting کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
one's light s نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
puncher مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
unearned increment افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned icremrnt افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com