Dictiornary-Farsi | کوچک خرد نشدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
infintesimal	کوچک خرد نشدنی


Search result with all words

incompressible	کوچک نشدنی غیر قابل تلخیص
Other Matches

insupressive	پامال نشدنی موقوف نشدنی
incondensable	خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
inconsumable	سوخته نشدنی تمام نشدنی
incorrodible	خورده نشدنی سائیده نشدنی
unappeasable	اقناع نشدنی راضی نشدنی
petty cash	صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule	یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget	آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
jigger	بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments	فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment	فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board	تخته کوچک برای موجهای کوچک
insolvable	حل نشدنی
inductile	خم نشدنی
infeasible	نشدنی
insoluble	حل نشدنی
unfeasible <adj.>	نشدنی
inexecutable <adj.>	نشدنی
inextricable	حل نشدنی
impracticable <adj.>	نشدنی
impractical	نشدنی
impalpability	حس نشدنی
irresolvable	حل نشدنی
indiminishable	کم نشدنی
indissoluble	حل نشدنی
indissoluble	اب نشدنی
irresoluble	اب نشدنی
knobble	برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin	لیوان کوچک پیمانه کوچک
imperishable	فاسد نشدنی
unprintable	چاپ نشدنی
incompressible	فشرده نشدنی
unmanageable	رام نشدنی
intractable	رام نشدنی
irresuscitable	زنده نشدنی
indomitable	رام نشدنی
insatiably	سیر نشدنی
incommutable	سبک نشدنی
unerring	اشتباه نشدنی
inexorable	نرم نشدنی
incognizable	شناخته نشدنی
insatiable	سیر نشدنی
an impossible act	کار نشدنی
inconvincible	ملزم نشدنی
insatiate	سیر نشدنی
an inflexible rod of iron	میل خم نشدنی
inconvincible	متقاعد نشدنی
indeclinable	صرف نشدنی
indefeasibility	الغاء نشدنی
indefeasible	الغاء نشدنی
unforgettable	فراموش نشدنی
indefectible	خراب نشدنی
irretractile	جمع نشدنی
tameless	رام نشدنی
irrepressible	مطیع نشدنی
indigestive	هضم نشدنی
irresoluble	رها نشدنی ول
infrangible	خرد نشدنی
infusible	گداخته نشدنی
insatiability	اقناع نشدنی
irrelievable	رها نشدنی
insolubility	حل نشدنی ناگذاری
insolubly	بطور حل نشدنی
non-starters	کار نشدنی
irrefragable	تسلیم نشدنی
non-starter	کار نشدنی
irradicable	ریشه کن نشدنی
insuppresible	موقوف نشدنی
irremovable	معزول نشدنی
intractile	کشیده نشدنی
impracticable	اجراء نشدنی
impenetrable	سوراخ نشدنی
impenetrable	داخل نشدنی
infintesimal	جزخرد نشدنی
insurmountable	بر طرف نشدنی
incorruptible	فاسد نشدنی
indistributable	تقسیم نشدنی
indocile	رام نشدنی
inexorable	تسلیم نشدنی
ineffaceable	پاک نشدنی
unrelenting	تسلیم نشدنی
ineradicable	ریشه کن نشدنی
imperceptible	دیده نشدنی
inexecutable	اجرا نشدنی
irrepressible	خوابانده نشدنی
haunting	فراموش نشدنی
ineradicable	قلع نشدنی
indefatigable	خسته نشدنی
indefinable	توصیف نشدنی
inexhaustibility	تهی نشدنی
inextinguishable	خاموش نشدنی
indefinably	توصیف نشدنی
unflappable	مایوس نشدنی
invictive	مغلوب نشدنی
impalpable	لمس نشدنی
ineligible	شامل نشدنی
invisible	دیده نشدنی
implacability	نرم نشدنی
impierceable	سوراخ نشدنی
indiscernible	دیده نشدنی
inseparable	جدا نشدنی
illegibility	خوانده نشدنی
insoluble	ماده حل نشدنی
imperforable	سوراخ نشدنی
immiscible	امیخته نشدنی
next to impossible	تقریبا نشدنی
never to be forgotten	فراموش نشدنی
never say die	رام نشدنی
unfeasible <adj.>	انجام نشدنی
inexecutable <adj.>	انجام نشدنی
implacability	ارام نشدنی
impregnability	تسخیر نشدنی
quenchless	خاموش نشدنی
inburnt	پاک نشدنی
inapplicable	اجرا نشدنی
immiscible	مخلوط نشدنی
indelible	پاک نشدنی
indecomposable	فاسد نشدنی
invincible	مغلوب نشدنی
incodensable	منقبض نشدنی
inapproachable	نزدیک نشدنی
unfailing	تمام نشدنی
incalculable	شمرده نشدنی
impracticable <adj.>	انجام نشدنی
inviolate	غصب نشدنی
nonrecurring	تجدید نشدنی
of proof	سوراخ نشدنی
ineffaceable	محو نشدنی ماندگار
inseparably	بطور جدا نشدنی
immiscibility	حالت مخلوط نشدنی
inextinguishably	بطور خاموش نشدنی
indelible	محو نشدنی ماندگار
illimitable	نامحدود محدود نشدنی
unrelenting	بیرحم نرم نشدنی
irreducible	ناکاستنی ساده نشدنی
unequivocal	صریح اشتباه نشدنی
an inseparable prefix	سر واژه جدا نشدنی
prohibited risk	خطر بیمه نشدنی
irremovable	برداشته نشدنی ثابت
irrecoverably	بطور وصول نشدنی
indissoluble	منحل نشدنی ماندگار
ireversible	دگرگون نشدنی بر نگشتنی
intractably	بطور رام نشدنی
nonperishable items	اقلام فاسد نشدنی
insuppresible	نخواباندنی پامال نشدنی
noninterchanging states	حالتهای تعویض نشدنی
nonerasable storage	انباره پاک نشدنی
unmanagesble	رام نشدنی شرور
unequivocally	صریح اشتباه نشدنی
irreconcilable	جور نشدنی ناسازگار
indomitably	بطور رام نشدنی
irredeemable	باز خرید نشدنی
nonerasable storage	حافظه پاک نشدنی
incalculably	بطور شمرده نشدنی
ineffaceably	بطور پاک نشدنی
impregnability	استواری ابستن نشدنی
indelibility	پاک نشدنی بودن
impossible	امکان نا پذیر نشدنی
indissolubly	بطور منحل نشدنی
indelibly	بطور پاک نشدنی
inalienable	محروم نشدنی لایتجزا
infeasible	غیر عملی اجراء نشدنی
incompressible	فشار نا پذیر خلاصه نشدنی
weatherproof	خراب نشدنی در اثر هوا
incorruptible	فساد نا پذیر منحرف نشدنی
indestructible	از میان نرفتنی نابود نشدنی
irreclaimable	بازیافت نکردنی درست نشدنی
insuperable	شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
inexhaustible	پایان نا پذیر تهی نشدنی
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی
incorrigible	بهبودی ناپذیر درست نشدنی
impossibility	عدم امکان کار نشدنی
nonexpendable	غیر استهلاکی مصرف نشدنی
irreparable	مرمت ناپذیر خوب نشدنی
unfrequented	دور افتاده تکرار نشدنی
immitigable	سبک نشدنی تسکین ندادنی
interminable	تمام نشدنی بسیار دراز
drainless	پایان ناپذیر تمام نشدنی
unbeatable	شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
inexcitable	دیر غضب تهیج نشدنی
inappeasable	غیر قابل تسکین قانع نشدنی
irresolvable	غیر قابل تجزیه جدا نشدنی
unfaling	تمام نشدنی کم نیامدنی پایدار با وفا
irrepealable	غیر قابل الغاء باطل نشدنی
inconvincible	اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
indefeasibly	بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
durable goods	کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
sunfast	محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
dry contact	اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
red letter	مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
ineradicably	بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
applet	1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
marking ink	مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
to stir up a hornet's nest <idiom>	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom>	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom>	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
small-scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage	1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
davit	جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق