English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
wadeable کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
Other Matches
wadable توده کردنی
impugnable رد کردنی قابل تکذیب
calculable براورد کردنی قابل اعتماد
presentative قابل تقدیم درک کردنی
usable قابل استفاده مصرف کردنی
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
vindicable قابل دفاع ثابت کردنی
expressible قابل افهار بیان کردنی
useable قابل استفاده مصرف کردنی
statable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
stateable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
imaginal تصور کردنی قابل تصور
imaginable تصور کردنی قابل تصور
erectile نصب کردنی قابل نصب
doable کردنی
confutable رد کردنی
forfoitable گم کردنی
rejectable رد کردنی
discountable کم کردنی
rebuttable رو کردنی
solvency حل کردنی
refutable رد کردنی
challengeable رد کردنی
rebuttable رد کردنی
farmable زراعت کردنی
constrainable مجبور کردنی
defensible دفاع کردنی
inflictable تحمیل کردنی
relatable نقل کردنی
applicable <adj.> مصرف کردنی
suitable <adj.> مصرف کردنی
fellable قطع کردنی
usable <adj.> مصرف کردنی
useful <adj.> مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> مصرف کردنی
contrivable تدبیر کردنی
utilizable <adj.> مصرف کردنی
fixable محکم کردنی
condemnable محکوم کردنی
tangibly لمس کردنی
refillable دوباره پر کردنی
referable مراجعه کردنی
concealable پنهان کردنی
fleeceable لخت کردنی
tangible لمس کردنی
filterable صافی کردنی
filtrable صافی کردنی
participable شرکت کردنی
partible جدا کردنی
supposable فرض کردنی
conquerable فتح کردنی
suppressible متوقف کردنی
surmountable برطرف کردنی
palpable پرماسیدنی حس کردنی
inducible وادار کردنی
erectile راست کردنی
resectable قطع کردنی
abolishable منسوخ کردنی
satisfiable راضی کردنی
devisable تعبیه کردنی
excludable محروم کردنی
seizable ضبط کردنی
deprivable محروم کردنی
denotable دلالت کردنی
demurrable اشکال کردنی
defeasible فسخ کردنی
leviable وضع کردنی
leasable اجاره کردنی
erasable پاک کردنی
interchangeable با هم عوض کردنی
escapable فرار کردنی
enunciable اعلام کردنی
eliminable بیرون کردنی
tactile لمس کردنی
issuable صادر کردنی
iterable تکرار کردنی
sinkable نشست کردنی
declinable صرف کردنی
preachable وعظ کردنی
covetable طمع کردنی
steerable هدایت کردنی
predicable اطلاق کردنی
extinguishable خاموش کردنی
storable انبار کردنی
subduable مطیع کردنی
subjugable مطیع کردنی
extraditable تسلیم کردنی
submergible غوطه ور کردنی
inscribable محاط کردنی
spottable پیدا کردنی
separable جدا کردنی
smokable دود کردنی
interpretable تفسیر کردنی
smokeable دود کردنی
persuasible وادار کردنی
persuadable وادار کردنی
insurable بیمه کردنی
repealable لغو کردنی
spendable خرج کردنی
pracitcable گذار کردنی
adoptable اتخاذ کردنی
weighable وزن کردنی
framable درست کردنی
fair game مسخره کردنی
applicative اعمال کردنی
communicable ابلاغ کردنی
violable غصب کردنی
thinkable فکر کردنی
operable عمل کردنی
credible باور کردنی
appraisable قیمت کردنی
suggestible اشاره کردنی
impotable وارد کردنی
believable باور کردنی
includible شامل کردنی
tarnishable کدر کردنی
collectable جمع کردنی
collectible جمع کردنی
tameable رام کردنی
tamable رام کردنی
wadable کپه کردنی
tractable رام کردنی
vindicatory ثابت کردنی
vindicable حمایت کردنی
opposable مخالفت کردنی
wettable خیس کردنی
suggestible پیشنهاد کردنی
reprehensible سرزنش کردنی
includable شامل کردنی
conceivable تصور کردنی
quotable نقل کردنی
importable وارد کردنی
calculable حساب کردنی
compellable مجبور کردنی
triable ازمایش کردنی
punishability مجازات کردنی
receivable دریافت کردنی
dispensable معاف کردنی
assurable بیمه کردنی
compassable احاطه کردنی
notifiable اخطار کردنی
dispensable صرفنظر کردنی
assumable فرض کردنی
missile اسلحه پرتاب کردنی
get at able یافتنی پیدا کردنی
eradicable قلع و قمع کردنی
reprouducible دوباره درست کردنی
sinkable غرق کردنی یاشدنی
saveable پس انداز کردنی اندوختنی
contrivable اختراع کردنی اندیشیدنی
traceable جستجو کردنی یافتنی
manipulatory با دست درست کردنی
missiles اسلحه پرتاب کردنی
fixture لوازم نصب کردنی
manageably بطور اداره کردنی
perceivable درک کردنی محسوس
exigible خواستنی مطالبه کردنی
pracitcable عبور کردنی گذشتنی
perceivable مشاهده کردنی دیدنی
likely باور کردنی احتمالی
likeliest باور کردنی احتمالی
likly باور کردنی احتمالی
manipular با دست درست کردنی
likelier باور کردنی احتمالی
bills receivable براتهای دریافت کردنی
injection داروی تزریق کردنی
supposable تصور کردنی مفروض
tax-deductible کسر کردنی از مالیات
probable باور کردنی امر احتمالی
vanquishable پیروز شدنی غلبه کردنی
practicable صورت پذیر عبور کردنی
supportable حمایت کردنی تاب اوردنی
framable تنظیم کردنی ترتیب دادنی
violable تجاوز کردنی تخطی پذیر
determinable معلوم کردنی انقضاء پذیر
bills payable برات های پرداخت کردنی
pervertible گمراه شدنی کج راه کردنی
eliminable حذف کردنی برطرف شدنی
prunello یکجور الوچه یا گوجه خشک کردنی
prunelle یکجور گوجه یا الوچه خشک کردنی
rasher ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
rashers ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
oxford india paper یکجور کاغذ نازک چاپ کردنی
mum's the word این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
fryer سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
interpretable تعبیر کردنی تعبیر پذیر
wadable قابل لایه گذاری
broody قابل تخم گذاری
puddle ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
puddles ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
compilation ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
compilations ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
tump توده درختان واقع بر روی تپه توده
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com