English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ballast کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
Other Matches
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
sacks کیسه خواب کیسه سربازی
sacker کیسه پرکن کیسه ساز
sack کیسه خواب کیسه سربازی
sacked کیسه خواب کیسه سربازی
marsupium کیسه جانوار کیسه دار
pockets کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
down سوی پایین بطرف پایین
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
ill-timed بی موقع
at an unearthy hour بی موقع
nail به موقع
terming موقع
termed موقع
nailed به موقع
at the precise moment در سر موقع
nails به موقع
inapposite بی موقع
term موقع
behind time بی موقع
premature بی موقع
siting موقع
when در موقع
inopportunely بی موقع
period موقع
occasioned موقع
occasioning موقع
unseasonably بی موقع بی جا
unseasonable بی موقع بی جا
occasions موقع
periods موقع
occasion موقع
seasonably به موقع
e. to the occasion درخور موقع
places مکان موقع
placing مکان موقع
positioning موقع یابی
situations محل موقع
situation محل موقع
at a later period در موقع دیگر
room محل موقع
criticalness اهمیت موقع
seed time موقع تخمکاری
by this تا این موقع
inopportune بی موقع نامناسب
place مکان موقع
tactlessly موقع نشناس
to be proper for به موقع بودن
tactless موقع نشناس
the proper time to do a thing موقع مناسب
thitherto تا ان موقع تاقبل از ان
till his return تا موقع برگشتن او
times فرصت موقع
rooms محل موقع
nails به موقع پرداختن
prudent [discreet] <adj.> موقع شناس
discretional <adj.> موقع شناس
in due course در موقع خود
discrete <adj.> موقع شناس
nailed به موقع پرداختن
discreet <adj.> موقع شناس
nail به موقع پرداختن
on one occasion دریک موقع
fieldcorn موقع جولان
noontime موقع فهر
on the button <idiom> درست سر موقع
payment in due cource پرداخت به موقع
belated دیرتر از موقع
belatedly دیرتر از موقع
timed فرصت موقع
time فرصت موقع
tactful موقع شناس
tactfully موقع شناس
meal time موقع خوراک
nick موقع بحرانی
nicked موقع بحرانی
nicking موقع بحرانی
nicks موقع بحرانی
juncture موقع بحرانی
post entry ثبت پس از موقع
on the dot <idiom> دقیقا سر موقع
d. situation موقع یا موقعیت باریک
the hour has struck موقع بحران رسید
mealtime موقع صرف غذا
mealtimes موقع صرف غذا
to profit by the accasion موقع را مغتنم شمردن
here در این موقع اکنون
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? چه موقع قراراست بخوریم ؟
playtime موقع شروع نمایش
pro hac vice برای این موقع
premature قبل از موقع نابهنگام
show up سر موقع حاضر شدن
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. موقع شناس بودن
seedtime موقع تخم کاری
to profit by the accasion از موقع استفاده کردن
exigence ضرورت موقع تنگ
put in force به موقع اجرا گذاشتن
early resupply تجدید اماد به موقع
i was up late last night دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
opportuneness موقعیت موقع بودن
abrazitic مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
He arrived in the nick of time . درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The train came in on time . قطار به موقع رسید ( سروقت )
backfire منفجر شدن قبل از موقع
backfired منفجر شدن قبل از موقع
backfires منفجر شدن قبل از موقع
backfiring منفجر شدن قبل از موقع
it is toolate.to go دیگر موقع رفتن نیست
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
prematureness نابهنگامی زودتر از موقع بودن
cut short پیش از موقع قطع کردن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
bag کیسه
pursing کیسه
cod کیسه
sac کیسه
sacs کیسه
valise کیسه
cysts کیسه
sandbag کیسه شن
sandbagged کیسه شن
sandbagging کیسه شن
sandbags کیسه شن
purses کیسه
pursed کیسه
money bag کیسه
lyster bag کیسه اب
pouch کیسه
pouches کیسه
cyst کیسه
hydatid کیسه اب
bladder کیسه
bladders کیسه
bags کیسه
icebag کیسه یخ
ballast کیسه شن
purse کیسه
valises کیسه
pickpockrt کیسه بر
sack کیسه
sacks کیسه
sinus کیسه
vesica کیسه
bourse کیسه
sacked کیسه
bagging کیسه
bagful یک کیسه
sinuses کیسه
purseful کیسه
water bag کیسه اب
theca کیسه
ice cap کیسه یخ
ice-cap کیسه یخ
ice-caps کیسه یخ
vesicle کیسه
saddle bag کیسه اب
predating قبل از موقع بخصوص واقع شدن
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
high time اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
gravitas موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
tallyho صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
muzzle energy نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
slack water موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
dimout خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
predate قبل از موقع بخصوص واقع شدن
cod وصول وجه در موقع تحویل کالا
timed به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
predates قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predated قبل از موقع بخصوص واقع شدن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
saccate کیسه مانند
saclike کیسه مانند
purses کیسه پول
pouch کیسه کوچک
sea bag کیسه ملوانی
seminal vesicle کیسه منی
shark chaser کیسه ضد کوسه
lachrymal کیسه اشک
nectarium کیسه شهد
buckram کیسه کرباسی
ink bag کیسه مرکب
encysted کیسه دار
ink bag کیسه سوبیا
bursiform کیسه مانند
powder bag کیسه خرج
pouch کیسه باروت
pouches کیسه کوچک
pouches کیسه باروت
actinia کیسه تن دریایی
pursing کیسه پول
woolsack کیسه پشم
folliculate کیسه دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com