English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
Other Matches
I put my money to work. پولم را بکار انداختم
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
puff pastry پف کرده
puffed <adj.> پف کرده
gelid یخ کرده
turgid <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
puffy <adj.> پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
souffles پف کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
beastby کرده
unconscious غش کرده
bloat پف کرده
unconsciously غش کرده
bouffant پف کرده
soufflTs پف کرده
infusions دم کرده
off the trail پی گم کرده
souffle پف کرده
infusion دم کرده
iced ppa خنک کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
self taught تحصیل کرده
picked پاک کرده
chose انتخاب کرده
whey شیرچرخ کرده
protuberant باد کرده
refined تمیز کرده
in flower شکوفه کرده
blown ورم کرده
began شروع کرده
bunged up باد کرده
indrawn جذب کرده
deep-rooted ریشه کرده
overage کم رشد کرده
deep rooted ریشه کرده
painted رنگ کرده
off the track ازخط پی گم کرده
let it be done کرده شود
nodular ورم کرده
it is very easily done کرده میشود
inwrought از تو کار کرده
intumescent اماس کرده
testate وصیت کرده
ghi کره اب کرده
farthingale دامن پف کرده
grown رشد کرده
clarified صاف کرده
farcie دلمه کرده
farci دلمه کرده
beheld مشاهده کرده
pulled خشک کرده
enrooted ریشه کرده
distent ورم کرده
strained صاف کرده
smoothfaced صاف کرده
blubbery ورم کرده
baggily بطورباد کرده
bendon نیت کرده
fecit درست کرده
sawn اره کرده
mistaken اشتباه کرده
begotten تولید کرده
ghee کره اب کرده
swollen اماس کرده
fled فرار کرده
purified پاک کرده
iced خنک کرده
risen طلوع کرده
educated تحصیل کرده
fucate رنگ کرده
fubsy قوز کرده
rooted ریشه کرده
sweated عرق کرده
fretty اماس کرده
billowy باد کرده
turgid <adj.> آماس کرده
tumid <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
puffed <adj.> ورم کرده
grown-up رشد کرده
grown-ups رشد کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
inveterate ریشه کرده
carpeted فرش کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
puffy <adj.> باد کرده
turgid <adj.> ورم کرده
hidden پنهان کرده
unruffled ارام کرده
tumid <adj.> آماس کرده
puffy <adj.> آماس کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
puffed <adj.> آماس کرده
turgid <adj.> باد کرده
tumid <adj.> باد کرده
puffed out <adj.> باد کرده
puffed <adj.> باد کرده
shot اصابت کرده
shots اصابت کرده
get کسب کرده
gets کسب کرده
getting کسب کرده
knotted ازدحام کرده
decorated زینت کرده
full grown رشدکامل کرده
tinned قوطی کرده
restrained لگام کرده
warm infusion چیز دم کرده
airless گرفته یا دم کرده
tumescent ورم کرده
ventricular باد کرده
swollen ورم کرده
tumid اماس کرده
wedded ازدواج کرده
fried سرخ کرده
full-grown رشدکامل کرده
intumescent باد کرده
they have done their work را کرده اند
trigmous سه بار عروسی کرده
dried fruit میوه خشک کرده
clerisy طبقه تحصیل کرده
ranker افسر سربازی کرده
school drop out ترک تحصیل کرده
the tribes are all up طغیان کرده اند
cursed with porerty نفرین کرده به گدایی
they are on strike اعتصاب کرده اند
cowslip tea گل گاو زبان دم کرده
stum اب انگورتازه درخم کرده
shaveling ادم اصلاح کرده
saute در روغن سرخ کرده
cecils قیمه سرخ کرده
broiled meat گوشت سرخ کرده
tumid ورم کرده متورم
i am f.caught عجب گیری کرده ام
Now you are picking on me. حالادیگر به من بند کرده ای
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
hidden information اطلاعات پنهان کرده
grenadine مرغ دلمه کرده
married عروسی کرده متاهل
turgescent باد کرده پرطمطراق
de- کرده را خنثی کردن
you are mistaken اشتباه کرده اید
fresco a wall دیوار سفید کرده را
newlywed تازه ازدواج کرده
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
a fried sausage یک سوسیس سرخ کرده
The door is jammed. در گیر کرده است.
foreseen پیش بینی کرده
fry گوشت سرخ کرده
fries گوشت سرخ کرده
made up مصنوعی بزک کرده
cultured مهذب تحصیل کرده
self-educated پیش خودتحصیل کرده
made-up مصنوعی بزک کرده
self educated پیش خودتحصیل کرده
begun شروع کرده یا شده
forgotten فراموش کرده یا شده
borne تحمل کرده یاشده
frying گوشت سرخ کرده
ingrained دیرینه ریشه کرده
tumescent اماس کرده اماسیده
angry ورم کرده دژم
angriest ورم کرده دژم
neutralized بیطرف کرده شده
angrier ورم کرده دژم
They have seized ( dominated) the country. مملکت را قبضه کرده اند
She is blinded by passion . شهوت او را کور کرده است
potted کوزه کرده ذدزفرف ریخته
i have served in the navy در نیروی دریایی خدمت کرده ام
i own to having done it اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i was in an awkword p بد جوری گیر کرده بودم
Have you had a blowle movement today ? شکمتان امروز کار کرده ؟
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
forsworn سوگند دروغ یاد کرده
Our car was stuck in the اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
rechauffe خوراک دوباره گرم کرده
the wound is rankling زخم چرک کرده است
Her Face has swollen. صورتش باد (ورم ) کرده
he is on the wrong scent سر رشته کار را گم کرده است
He has relapsed into his old ways. فیلش یاد هندوستان کرده
he was inured to drudgery بجان کنی خو کرده بود
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
It is preying on my mind. خیالم را ناراحت کرده است
pure nitric acid تیزاب خالص یا تیز کرده
no pay nowork پول ندهندکار هم کرده نمیشود
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
neutralized states دول بیطرف کرده شده
contends مخالفت کرده با رقابت کردن
contended مخالفت کرده با رقابت کردن
melba toast نان سرخ کرده وبرشته
chip سیب زمینی سرخ کرده
puff pastry شیرینی دارای خامهی پف کرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com