Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
tight
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tighter
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tightest
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
Other Matches
water tight
مانع دخول اب
watertight
مانع دخول اب
impervious
مانع دخول
tighter
مانع دخول هوا یا اب
tightest
مانع دخول هوا یا اب
tight
مانع دخول هوا یا اب
make do with something
<idiom>
جانشین چیزی به جای چیزدیگر
to poke at any thing
چوب یا چیزدیگر در چیزی فروکردن
superposition
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
to give place to
جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
incoming
دخول
intrusion
دخول
entry
دخول
admissions
دخول
admission
دخول
intromission
دخول
infare
دخول
arrivals
دخول
arrival
دخول
introgression
دخول
entree
دخول
intrusions
دخول
introit
دخول
penetration
دخول
ingress
دخول
ingoing
دخول
admitance
دخول
inlets
ورود دخول
inlet
ورود دخول
consummation of marriage
دخول در زناشویی
intravasation
دخول ابگونهای در
insinuation
دخول غیرمستقیم
ingress and egress
دخول و خروج
key entry
دخول کلیدی
intrusiveness
دخول سرزده
accession
دخول پیشرفت
entry plan
طرح دخول به سر پل
accessing
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
access
اجازه دخول
entry instruction
دستورالعمل دخول
entry condtion
شرط دخول
entering through
مجرای دخول
entry side
جهت دخول
admittance
ورود دخول
admitance
اجازهء دخول
reentrance
دخول مجدد
inclusion
دخول شمول
log on
دخول به سیستم
log in
دخول به سیستم
login
دخول به سیستم
obtrusion
دخول ناخوانده
obtrusiveness
دخول ناخوانده
reebtry
دخول مجدد
entry point
نقطه دخول
entrances
حق ورود دروازهء دخول
entrancing
حق ورود دروازهء دخول
to let in
اجازه دخول دادن
entrance
حق ورود دروازهء دخول
entranced
حق ورود دروازهء دخول
enter
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
mattriculation
دخول در دانشکده یادانشگاه
keyboard enirv
دخول صفحه کلیدی
let in
اجازه دخول دادن
intrant
دخول رسمی وقانونی
inlet
خور راه دخول
passport
وسیله دخول کلید
passports
وسیله دخول کلید
ingress
حق دخول اجازه ورود
hilum
محل دخول رگ وپی
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
inlets
خور راه دخول
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
manholes
محل دخول استوانهای شکل
manhole
محل دخول استوانهای شکل
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
initiatory
دخولی وابسته به ایین دخول
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
reentry phase
مرحله دخول مجدد موشک درجو
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
introsusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
intussusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
snorkels
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
schnorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
initiatory rites
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
snorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
drain joints
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debut
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover
میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
interference
مانع
hindered
مانع
shackle
مانع
barriers
مانع
hurdles
دو با مانع
dead lock
مانع
hurdles
مانع
shackles
مانع
stumbling blocks
مانع
degage
بی مانع
stumbling block
مانع
shackled
مانع
hurdle
مانع
set back
مانع
shackling
مانع
hurdle
دو با مانع
swimmingly
بی مانع
impediment
مانع
obstaele
مانع
hinders
مانع
hold back
مانع
clogs
مانع
clogged
مانع
impeditive
مانع
clog
مانع
drawbacks
مانع
drawback
مانع
impedient
مانع
impedimental
مانع
encumbrance
مانع
encumbrances
مانع
hindering
مانع
hinder
مانع
barrier
مانع
impediments
مانع
repellent
مانع
repellents
مانع
dike
مانع
curtains
مانع
barricading
مانع
barricades
مانع
preventor
مانع
snag
مانع
snagging
مانع
snags
مانع
barricaded
مانع
barricade
مانع
preventive
مانع
hedged
مانع
hedge
مانع
baulked
مانع
block
مانع
baulking
مانع
baulks
مانع
blocked
مانع
shield
مانع
blocks
مانع
shields
مانع
strait jackets
مانع
hedges
مانع
balks
مانع
crest
مانع
masking
مانع
handicaps
مانع
handicap
مانع
restraints
مانع
in the way
مانع
crests
مانع
balk
مانع
cresting
مانع
balked
مانع
balking
مانع
constraint
مانع
strait jacket
مانع
bars
مانع
hindrances
مانع
stops
مانع
stopping
مانع
obstacle
مانع
stop
مانع
hindrance
مانع
pull-backs
مانع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com