English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 251 (16 milliseconds)
English Persian
It is one of those things. گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
Search result with all words
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
chug صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugged صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugging صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
brochure کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
brochures کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
precious metals سیم وزرو گاهی پلاطین
sometimes گاهی
infrequently گاه گاهی
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
anchoring effect اثر تکیه گاهی
at times گاه گاهی
bad break مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
bearing pressure فشار تکیه گاهی
bearing pressure on foundation فشار تکیه گاهی شالوده
bearing stress تنش تکیه گاهی
cantilever تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
casual poor کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
corposant گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
echolalia تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
every now and then گاه گاهی
expansion bearing تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
fox fire نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
from time to time گاه گاهی
gapped scale گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
hard sectoring می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
he makes occasional mistakes گاه گاهی اشتباه میکند
huck aback حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
in and out گاهی تو و گاهی بیرون
mastigophoran اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
natural erosion فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
now ....now گاهی ....گاهی
now and a گاه گاهی
once in a blue moon گاه گاهی
now and then a guest w come گاه گاهی میهمانی می رسید
off and on گاهی هرچند وقت یکبار
once in a way گاهی
once in a while <adv.> گاهی
somewhen گاهی
support conditions شرایط تکیه گاهی
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
whilom گاهی
young saints Šold devils جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
karakul کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
frequently [quite often] <adv.> گاهی
occasionally <adv.> گاهی
Other Matches
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
he is no more او دیگر
anymore دیگر
thence دیگر
another دیگر
again دیگر
alternative شق دیگر
else دیگر
further دیگر
next دیگر
alternatives دیگر
alternatives شق دیگر
alternative دیگر
others دیگر
furthers دیگر
one an other یک دیگر
other دیگر
secus از دیگر سو
furthering دیگر
furthered دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
no more دیگر نه
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
another guess نوعی دیگر
beside ازطرف دیگر
another day یک روز دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
no more نه دیگر [بیشتر]
by the same token <adv.> به ترتیب دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
aliunde از منبع دیگر
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
another guess قسمتی دیگر
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
at a later period در موقع دیگر
by the same token <adv.> ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
otherwise <adv.> ازطرف دیگر
alternatively <adv.> طور دیگر
apart from that <adv.> طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> طور دیگر
by the same token <adv.> طور دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> طور دیگر
otherwise <adv.> طور دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
no more دیگر ن [فعل]
elsewhere درجای دیگر
another شخص دیگر
another یکی دیگر
about-face جهت دیگر
again از طرف دیگر
about-faces جهت دیگر
elsewhere بجای دیگر
elsewhere نقطه دیگر
variant نوع دیگر
others نوع دیگر
no longer نه دیگر [زمانی]
other نوع دیگر
otherwise <adv.> به ترتیب دیگر
in other words <adv.> به عبارت دیگر
in other words <adv.> به کلام دیگر
yon ان یکی دیگر ان
shunts به خط دیگر انداختن
shunted به خط دیگر انداختن
shunt به خط دیگر انداختن
about-faces سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
so muchthe worse دیگر بدتر
scilicet بعبارت دیگر
otherworld دنیای دیگر
otherwhile گاه دیگر
otherwhere در مکان دیگر
otherwhere جای دیگر
otherwhence از جای دیگر
otherness چیز دیگر
otherguise جور دیگر
otherguess بروش دیگر
otherguess جور دیگر
otherguess نوع دیگر
othergates طور دیگر
somewhere else یک جای دیگر
t' other بعدی دیگر
in other words <idiom> به کلام دیگر
on one's coat-tails <idiom> همراه کس دیگر
In our other words. بعبارت دیگر
et al و در جای دیگر
withil ازطرف دیگر
what more do you want دیگر چه می خواهید
to wit بعبارت دیگر
to be no more دیگر نبودن
the other two دوتای دیگر
tother بعدی دیگر
othergates جور دیگر
other people مردم دیگر
nevermore دیگر ابدا
nevermore هرگز دیگر
never more هرگز دیگر
my other books کتابهای دیگر من
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
alternatively <adv.> از سوی دیگر
apart from that <adv.> از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> از سوی دیگر
by the same token <adv.> از سوی دیگر
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
on the other side <adv.> از سوی دیگر
otherwise <adv.> از سوی دیگر
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
next year سال دیگر
otherwhile وقت دیگر
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
on the other part از طرف دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
on the other hand از سوی دیگر
on the opposite side در انسوی دیگر
on more بار دیگر
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
namely <adv.> به عبارت دیگر
to wit <adv.> به عبارت دیگر
videlicet به عبارت دیگر
none other than هیچکس دیگر جز
in fact به عبارت دیگر
no more of that بس است دیگر
apart from that <adv.> ازطرف دیگر
about-face سوی دیگر
about face جهت دیگر
about face سوی دیگر
once یکبار دیگر
over- بسوی دیگر
over بسوی دیگر
otherwise طور دیگر
spaceman اهل کرات دیگر
spacemen اهل کرات دیگر
it is allup with him دیگر امیدی ندارد
it is never the worse دیگر بدتر که نیست
It never occurred again دیگر اتفاق نیفتاد.
it never occurred again دیگر واقع نشد
intervert سوی دیگر برگرداندن
footwork هماهنگی پا با اعضای دیگر
again باز [یکبار دیگر]
i gave him some others چندتای دیگر به او دادم
like nowhere else <adv.> بیشتر از هر جای دیگر
interferes با سم یک پا به پای دیگر زدن
tomorrow week هشت روز دیگر
interfere با سم یک پا به پای دیگر زدن
yet another دوباره یکی دیگر
i never saw him دیگر هیچ او را ندیدم
i never since saw him از ان پس دیگر هیچ او راندیدم
IF statement Gise کار دیگر را
I will be back in 10 minutes. 10 دقیقه دیگر برمیگردم.
itineration ازیک جابجایی دیگر
What else can I do? دیگر چه می توانم بکنم ؟
the future دنیای دیگر عقبی
additional production personnel عوامل دیگر تولد
reseats در جای دیگر نشاندن
reseating در جای دیگر نشاندن
reseated در جای دیگر نشاندن
reseat در جای دیگر نشاندن
they sing small now دیگر جیک نمیزنند
i.e مخفف به عبارت دیگر
this da y month یک ماه دیگر از امروز
we have no more bread دیگر نان نداریم
pick off رد شدن از راننده دیگر
otherworldly متوجه دنیای دیگر
onother's money پول شخصی دیگر
metaphraze به عبارت دیگر در آوردن
inter alia میان چیزهای دیگر
inter alia میان اشخاص دیگر
nerf تصادف با اتومبیل دیگر
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
There is no time left . دیگر وقتی نمانده
to p on any one's preserves باپای دیگر جهیدن
nothing else هیچ چیز دیگر
once again دوباره [بار دیگر]
air to air از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
air-to-air از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
to rub a thing in چیز دیگر دادن
in other sectors در قسمتهای دیگر جبهه
dialog صحبت با شخص دیگر
alternate routing گزینش مسیر دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com