Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 51 (6 milliseconds)
English
Persian
infrequently
گاه گاهی
at times
گاه گاهی
every now and then
گاه گاهی
from time to time
گاه گاهی
now and a
گاه گاهی
once in a blue moon
گاه گاهی
Search result with all words
hit and miss
گاهی موفق وگاهی مغلوب
chug
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugged
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugging
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
brochure
کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
brochures
کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
precious metals
سیم وزرو گاهی پلاطین
sometimes
گاهی
accept as true
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
admixtures
موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
anchorage distance
فاصله تکیه گاهی
anchoring effect
اثر تکیه گاهی
bad break
مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
bearing pressure
فشار تکیه گاهی
bearing pressure on foundation
فشار تکیه گاهی شالوده
bearing stress
تنش تکیه گاهی
cantilever
تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
casual poor
کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
corposant
گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
echolalia
تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
expansion bearing
تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
fox fire
نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
gapped scale
گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
hard sectoring
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
he makes occasional mistakes
گاه گاهی اشتباه میکند
huck aback
حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
in and out
گاهی تو و گاهی بیرون
mastigophoran
اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
natural erosion
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
now ....now
گاهی ....گاهی
now and then a guest w come
گاه گاهی میهمانی می رسید
off and on
گاهی هرچند وقت یکبار
once in a way
گاهی
once in a while
<adv.>
گاهی
somewhen
گاهی
support conditions
شرایط تکیه گاهی
verbal note
شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
whilom
گاهی
young saints Šold devils
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
It is one of those things.
گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
karakul
کاراکول
[نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
frequently
[quite often]
<adv.>
گاهی
occasionally
<adv.>
گاهی
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com