English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
stead گذاشتن حمایت کردن
Other Matches
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
vindicated حمایت کردن از
sustain حمایت کردن از
protect حمایت کردن
maintrain حمایت کردن از
to defend [from] حمایت کردن [از]
to take under one's wing حمایت کردن
aiding حمایت کردن
vindicating حمایت کردن از
protecting حمایت کردن
sustained حمایت کردن از
sustains حمایت کردن از
vindicates حمایت کردن از
support حمایت کردن
defend حمایت کردن
protects حمایت کردن
aid حمایت کردن
uphold حمایت کردن از
propugn حمایت کردن از
defended حمایت کردن
vindicate حمایت کردن از
defends حمایت کردن
defending حمایت کردن
upholds حمایت کردن از
aided حمایت کردن
to agitate [for] حمایت کردن
assists پیوستن به حمایت کردن از
assisting پیوستن به حمایت کردن از
assisted پیوستن به حمایت کردن از
espousing شوهردادن حمایت کردن از
espouses شوهردادن حمایت کردن از
assist پیوستن به حمایت کردن از
espouse شوهردادن حمایت کردن از
espoused شوهردادن حمایت کردن از
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
maintained حمایت کردن از مدعی بودن
maintain حمایت کردن از مدعی بودن
maintains حمایت کردن از مدعی بودن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
to stand by a person از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
to stand up for پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
to give a knee to حمایت کردن تایید کردن
asserted حمایت کردن ازاد کردن
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
asserts حمایت کردن ازاد کردن
asserting حمایت کردن ازاد کردن
assert حمایت کردن ازاد کردن
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fix کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
deposit : ته نشین کردن گذاشتن
have صرف کردن گذاشتن
deposits : ته نشین کردن گذاشتن
cuts عبور کردن گذاشتن
lay down فدا کردن گذاشتن
having صرف کردن گذاشتن
insert گذاشتن جاسازی کردن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
cut عبور کردن گذاشتن
lodge گذاشتن تسلیم کردن
lodged گذاشتن تسلیم کردن
inserts گذاشتن جاسازی کردن
inserting گذاشتن جاسازی کردن
arrange قرار گذاشتن سازمند کردن
auctioned حراج کردن بمزایده گذاشتن
deteriorates خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranges قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorated خراب کردن روبزوال گذاشتن
louse شپش گذاشتن شپشه کردن
deteriorate خراب کردن روبزوال گذاشتن
wad کپه کردن لایی گذاشتن
to put together بکب کردن پیش هم گذاشتن
auctioning حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranging قرار گذاشتن سازمند کردن
To trample upon justice. To be unfair. پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
heed محل گذاشتن به ملاحظه کردن
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
heeded محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
in- :درمیان گذاشتن جمع کردن
dumbfound متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
to shut up حبس کردن درصندوق گذاشتن
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auction حراج کردن بمزایده گذاشتن
deposit ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
inset افزودن اضافه کردن گذاشتن
in :درمیان گذاشتن جمع کردن
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deposits ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
to hang up معطل کردن مسکوت گذاشتن
insets افزودن اضافه کردن گذاشتن
dumfound متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
wads کپه کردن لایی گذاشتن
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
deteriorating خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranged قرار گذاشتن سازمند کردن
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
inserts داخل کردن در میان گذاشتن
inserting داخل کردن در میان گذاشتن
to put a way childish صرف کردن گرو گذاشتن
insert داخل کردن در میان گذاشتن
skirt دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindled کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirted دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
emplacement پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to soak out the salt of توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindle کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
adventures : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up <idiom> اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
advocation حمایت
protection حمایت
protectorship حمایت
patronage حمایت
aid حمایت
in suppotrtof به حمایت
abetment حمایت
aiding حمایت
lee حمایت
aided حمایت
sponsorship حمایت
support حمایت
belay حمایت
auspices حمایت
vindication حمایت
egis حمایت
reefknot گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
protection حراست حمایت
dynamic balay حمایت متحرک
self support حمایت از خود
partisanship هواخواهی حمایت
emotional support حمایت عاطفی
vindicative حمایت امیز
vindicable حمایت کردنی
overprotection حمایت مفرط
covering a man حمایت فوروارد
belayer حمایت کننده
shelter محافظت حمایت
sheltering محافظت حمایت
price support حمایت قیمتی
sheltered محافظت حمایت
maintenance حمایت خرجی
price support حمایت قیمت
shelters محافظت حمایت
maintenance of membership حمایت از عضویت
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
protege حمایت شده شاگرد
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
belay on علامت با طناب در حمایت
auspice سایه حمایت توجهات
stand one's ground <idiom> حمایت از جایگاه شخص
bring up صعود با حمایت از بالا
vindicatory مربوط به دفاع و حمایت
environmetal protection حمایت محیط زیستی
consumerism حمایت از مصرف کننده
consumer protection حمایت از مصرف کننده
protectionism مکتب طرفدار حمایت
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stakes شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
consumer organization سازمان حمایت از مصرف کنندگان
supportable حمایت کردنی تاب اوردنی
farm price supports حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
protectionism سیستم حمایت از تولیدات داخلی
protectionist طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionist طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionists طرفدار حمایت از صنایع داخلی
Thank you for your support با تشکر برای حمایت شما.
protectionists طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
price support system نظام قیمتهای حمایت شده
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
price support قیمت حمایت شده از طرف دولت
in law کسی که تحت حمایت قانون است
price support تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
out law کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
protect home judustry حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
columnar and trabeated [نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
cornering گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com