English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
effective output admittance گذرایی موثر خروجی
Other Matches
effective input admittance گذرایی موثر ورودی
effective output خروجی موثر
effective output impedance ناگذرایی موثر خروجی
admitance گذرایی
admittance گذرایی
y گذرایی
complex admittance گذرایی مختلط
electrode admittance گذرایی الکترد
cyclic admittance گذرایی حلقهای
asynchronous admittance گذرایی ناهمزمان
transadmittance گذرایی سراسری
synchronous admittance گذرایی همزمان
queues روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queued روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queue روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
inequivalence تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی ها یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است
non equivalence function تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که ورودی ها مثل هم نباشند وگرنه خروجی غلط است
NEQ تابع منط قی که خروجی آن درست است اگر ورودی ها مثل هم نباشند و گرنه خروجی نادرست است
equivalence تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است
near letter quality خروجی چاپ شده توسط چاپگرهای نقطه ماتریسی که به اندازه خروجی چاپگرهای با کیفیت حروف عالی خوانانمیباشد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
flip-flop قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flops قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
input output processor پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
touching موثر
affecting موثر
pithy موثر
telling موثر
affective موثر
efficacious موثر
feckful موثر
lived موثر
live موثر
weighty موثر
weightiest موثر
weightier موثر
punchy موثر
forcible موثر
operational موثر
forceful موثر
punchier موثر
punchiest موثر
pivotal موثر
operant موثر
fruitiest موثر
efficient موثر
drastic موثر
drastically موثر
fruitier موثر
effectual موثر
fruity موثر
moving موثر
impressive موثر
perficient موثر
climacteric <adj.> موثر
active موثر
effective موثر
pathetic موثر احساساتی
prospective موثر دراینده
potently بطورکلی یا موثر
sensational احساساتی موثر
penetratingly بطور موثر
sledgehammers ضربت موثر
effective rainfall بارندگی موثر
sledgehammer ضربت موثر
effective radius شعاع موثر
ineffective غیر موثر
effective range برد موثر
stunt advertising تبلیغ موثر
effective throat گلوگاه موثر
effective temperature دمای موثر
real power توان موثر
effective stress تنش موثر
effective stimulus محرک موثر
effective span دهانه موثر
effective size اندازه موثر
effective shear برش موثر
affectingly بطور موثر
impressively بطور موثر
movingly بطور موثر
effective treatment تسویه موثر
forcefully بطور موثر
effective time زمان موثر
effective pressure فشار موثر
driving موثر رانندگی
effective current جریان موثر
active component مولفه موثر
active current شدت موثر
active element مولفه موثر
active material ماده موثر
active plate صفحه موثر
active power توان موثر
actual output دبی موثر
actual water income اب ورودی موثر
effective collision برخورد موثر
effective capacity فرفیت موثر
an active remedy چاره موثر
effective time مدت موثر
effective area سطح موثر
effective address آدرس موثر
effective address نشانی موثر
effective width عرض موثر
impressed voltage ولتاژ موثر
effective value جریان موثر
impressiveness موثر بودن
effective power توان موثر
effective power قدرت موثر
noneffective غیر موثر
effective porosity تخلخل موثر
effective pitch گام موثر
effective output بازداده موثر
effective output دبی موثر
net head ارتفاع موثر
effective force نیروی موثر
effective field میدان موثر
effective diameter قطر موثر
live data داده موثر
sensationally احساساتی موثر
effective demand تقاضای موثر
effective charge بار موثر
effective damage ضایعات موثر
effective damage خسارت موثر
clear span دهانه موثر
mollycoddle آدم نا موثر
milquetoast آدم نا موثر
adequate موثر بودن
work out <idiom> موثر بودن
effective عامل موثر
whiner آدم نا موثر
moanbag آدم نا موثر
working angle زاویه موثر
striking موثر گیرنده
wattful current جریان موثر
useful voltage ولتاژ موثر
wimp آدم نا موثر
namby-pamby آدم نا موثر
weed آدم نا موثر
wet آدم نا موثر
cissy آدم نا موثر
jessie آدم نا موثر
jessy آدم نا موثر
weenie [Am E] آدم نا موثر
weakling آدم نا موثر
sissy آدم نا موثر
pussy [Am E] آدم نا موثر
wuss(y) آدم نا موثر
pantywaist [Am En] آدم نا موثر
softie/softy آدم نا موثر
inoperative غیر موثر
sovereigns عالی و موثر
strikingly موثر گیرنده
sovereign عالی و موثر
presses عامل موثر
press عامل موثر
pathetically بطور موثر
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
operatively بطور موثر یا عملی
cross section سطح مقطع موثر
alternating current resistance مقدار مقاومت موثر
effective thickness of a wall ضخامت موثر دیوار
effective wind مولفه باد موثر
efective موثر قابل اجرا
effective atomic number عدد اتمی موثر
effective band width پهنای موثر نوار
effective beaten zone منطقه ضربت موثر
rough and ready <idiom> زبروخشن ولی موثر
worked موثر واقع شدن
effective unit weight وزن مخصوص موثر
effective resistance مقدار مقاومت موثر
resistance to alternating current مقدار مقاومت موثر
effective size of grain قطر موثر ذرات
effective strength استعداد رزمی موثر
total effective collision cross section سطح مقطع موثر کل
fire for effect مرحله تیر موثر
maximum reverse r.m.s. voltage ولتاژ سد موثر حداکثر
gonadotrophic موثر درغده جنسی
work موثر واقع شدن
effective tax rate نرخ موثر مالیاتی
conductance مقدارهدایت موثر کندوکتانس
effective grain diameter قطر موثر دانه
effective tax system نظام موثر مالیاتی
mean effective pressure فشار موثر متوسط
valid دارای اعتبار موثر
rate of yield نرخ بهره موثر
effective through put توان عملیاتی موثر
effective nuclear charge بار موثر هسته
effective pattern منطقه اصابت موثر
efficaciously بطور نافع و موثر
effective pattern منطقه اثر موثر
operative قابل استفاده موثر
input resistance مقاومت موثر اولیه
ineffectively بطور غیر موثر
ineffectually بطور غیر موثر
effectively بطور موثر یا کارگر
effective radius of a well شعاع موثر چاه
effective reaction potential حد موثر نیرومندی واکنش
percutaneous موثر در زیر پوست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com