Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English
Persian
passport of residence
گذرنامه اقامت
Other Matches
embassy
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
passport
گذرنامه
passports
گذرنامه
refugee's travel document
گذرنامه پناهنده
refugee travel document
گذرنامه پناهنده
passport number
شماره گذرنامه
passes
جواز گذرنامه
passed
جواز گذرنامه
pass
جواز گذرنامه
visa
روادید گذرنامه ویزادادن
visas
روادید گذرنامه ویزادادن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
Is your passport in order ?
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
inhabitation
اقامت
inhabitancy
اقامت
inhabitance
اقامت
residing
اقامت
commorant
اقامت
tarriance
اقامت
staying
اقامت
residence permit
پروانه اقامت
permit of residence
جواز اقامت
permission to stay
جواز اقامت
home
اقامت گاه
domiciliate
محل اقامت
domicil
محل اقامت
permit of residence
پروانه اقامت
permission to reside
پروانه اقامت
permission to stay
پروانه اقامت
sojoiurn
اقامت موقتی
residence permit
جواز اقامت
permission to reside
جواز اقامت
homes
اقامت گاه
domicile
محل اقامت
domiciles
محل اقامت
residences
محل اقامت
sojourn
اقامت موقتی
residence
محل اقامت
remained
اقامت کردن
remain
اقامت کردن
resides
اقامت داشتن
resided
اقامت داشتن
sojourns
اقامت موقتی
residential
مربوط به اقامت
seat
محل اقامت
seated
محل اقامت
seats
محل اقامت
residency
محل اقامت
reside
اقامت داشتن
dwells
اقامت گزیدن
dwelled
اقامت گزیدن
dwell
اقامت گزیدن
sojourn
موقتا" اقامت کردن
indefinite leave to remain
[British E]
جواز اقامت دائمی
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
student residence permit
جواز اقامت دانشجوئی
abodes
رحل اقامت افکندن
abode
رحل اقامت افکندن
sojourns
موقتا" اقامت کردن
service at domicile
ابلاغ در محل اقامت
sojoiurn
موقتا اقامت کردن
franchise du quartier
مصونیت محل اقامت
nonresidency
عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence
عدم اقامت غیر مقیم
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
residential
وابسته به اقامت قابل سکنی
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
squatter
اقامت گزین درزمین غیر معمور
franchisede i'hotel
مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
deanery
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deaneries
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
squatters
اقامت گزین درزمین غیر معمور
vicarages
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
residency
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
outstay
بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
vicarage
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vice presidency
مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
university extension
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
minister resident
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com