English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (8 milliseconds)
English Persian
overdue گذشتن موعد
Other Matches
dates موعد
deadlines موعد
maturity موعد
date موعد
deadline موعد
date of maturity موعد
maturity date موعد
date of maturity موعد پرداخت
premature پیش از موعد
to fall due موعد رسیدن
overdue موعد رسیده
expired گذشته از موعد
defaulting در موعد مقرر
defaults در موعد مقرر
date of payment موعد پرداخت
relevant time موعد مقرر
due date موعد مقرر
defaulted در موعد مقرر
agreed time موعد مقرر
default در موعد مقرر
maturity وعده یا موعد پرداخت
schedule date موعد طبق برنامه
overdue از موعد گذشته منقضی
due بدهی موعد پرداخت
matures به موعد چیزی رسیدن
mature به موعد چیزی رسیدن
date on which a bill falls due موعد پرداخت برات یا سفته
premature labour زاییمان پیش از موعد طبیعی
reddendum موعد یا مهلت پرداخت اجاره
fall due فرارسیدن موعد پرداخت دین
the bill has come to maturity موعد پرداخت برات منقضی شده است
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
cash discount تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
trafficking گذشتن
to pass a way گذشتن
traverses گذشتن از
traffics گذشتن
pass گذشتن
blow over گذشتن
passed گذشتن
traversing گذشتن از
get through گذشتن از
cross گذشتن
to run on گذشتن
to pass on گذشتن
to go by گذشتن
to blow over گذشتن
traffic گذشتن
pass on در گذشتن
trafficked گذشتن
interpenetrate از هم گذشتن
intercross از هم گذشتن
go over گذشتن
go by گذشتن
traversed گذشتن از
traverse گذشتن از
forbear گذشتن از
crosses گذشتن
crosser گذشتن
forbears گذشتن از
passes گذشتن
crossest گذشتن
elapsing گذشتن
elapses گذشتن
overpass گذشتن از
elapse گذشتن
bypassed گذشتن
bypasses گذشتن
overpasses گذشتن از
bypassing گذشتن
bypass گذشتن
overrode سواره گذشتن از
overslaugh نادیده گذشتن
override سواره گذشتن از
overridden سواره گذشتن از
sweep بسرعت گذشتن از
traject از مسیربخصوصی گذشتن
to pass off برگذارشدن گذشتن
to go over گذشتن گذرکردن
overgo رسیدن به گذشتن
overrides سواره گذشتن از
filrate از صافی گذشتن
fleets بسرعت گذشتن
fleet بسرعت گذشتن
deferred expense هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
go گذشتن عبور کردن
exceed the deadline گذشتن از مهلت مقرر
to rush a stream از نهری تند گذشتن
goes گذشتن عبور کردن
to go to رعایت کردن گذشتن از
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
to slice the air هواراشکافتن وازان گذشتن
get over ازروی چیزی گذشتن
lapseof centuries مروریا گذشتن قرنها
Passover گذشتن از پشت موج سواردیگر
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
carried گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com