Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
be too dear
گران بودن
Other Matches
dear bought
جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
dearly
گران
costly
گران
dearer
گران
dearest
گران
dear
گران
costliest
گران
costlier
گران
onerous
گران
sumptuous
گران
pricey
گران
expensive
گران
dears
گران
overpriced
گران
at a great penny worth
گران
heavies
گران
heavier
گران
heaviest
گران
heavy
گران
high
سخت گران
high interest
بهره گران
highest
سخت گران
valuable
گران بها
massively
گران کوه
dearest
گران کردن
dearer
گران کردن
deluxe
مجلل گران
dear bought
گران خرید
massive
گران کوه
priceless
بسیار گران
dear
گران کردن
dears
گران کردن
expensively
گران بها
natatores
شنا گران
to sell dearly
گران فروختن
endear
گران کردن
big ticket
گران قیمت
high value
گران قیمت
high money
پول گران
endeared
گران کردن
endears
گران کردن
overpriced
<adj.>
بسیار گران
too expensive
<adj.>
بسیار گران
highs
سخت گران
high priced
گران بها
stingy
گران کیسه
white elephant
گران و پر خرج و کم فایده
dear bought
گران تمام شده
i paid dear for it
برای من گران تمام شد
prohibitory
گران جلوگیری کننده
white elephants
گران و پر خرج و کم فایده
prohibitive
گران جلوگیری کننده
exclusive
منحصر بفرد گران
viscosity
قوام گران روی
overburden
گران بار شدن
highs
وافر گران گزاف
You have paid too much for your car .
اتوموبیلت را گران خریدی
not too expensive
خیلی گران نباشد.
highest
وافر گران گزاف
It is too expensive.
خیلی گران است.
high
وافر گران گزاف
worth a kings ransom
بسیار گران بها
The price of butter has gone up . butter has become expensive .
کره گران شده
This is really expensive !
این چه گران است !
assays
عیارگیری فلزات گران قیمت
He overcharged us.
پایمان گران حساب کرد
highest
وسیله گران یا با کارایی بالا
pyrrhic victory
پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
i paid dearly for it
بسیار گران برایم تمام شد
highs
وسیله گران یا با کارایی بالا
assay
عیارگیری فلزات گران قیمت
high
وسیله گران یا با کارایی بالا
costs an arm and a leg
<idiom>
[فوق العاده پرخرج یا گران]
beyoned price
بی قیمت بسیار گران بها
The hotel has overcharged me .
هتل گران پایم حساب کرده
She took umbrage at your remark .
سخن شما برایش گران آمد
I paid dearly for this mistake .
این اشتباه برایم گران تمام شد
a white elephant
شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
pallets
ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
pallet
ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
gem
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gems
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
thunderscan
یک پیمایش کننده گران و باوضوح و دقت بالا
A thing you dont want is dear at any price.
<proverb>
چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
manganic
دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
We do not usually go places that cost a lot of money.
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
manganesian
مغنیسایی دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
Hotel accommodation is rather expensive there.
قیمت
[اتاق]
هتل آنجا واقعا گران است.
white elephants
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephant
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
Smoking makes you ill and it is also expensive.
سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
He bought them expensive presents, out of guilt.
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
ablest
لایق بودن مناسب بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
agrees
متفق بودن همرای بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
includes
شامل بودن متضمن بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resided
ساکن بودن مقیم بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com