English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
prohibitive گران جلوگیری کننده
prohibitory گران جلوگیری کننده
Other Matches
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
thunderscan یک پیمایش کننده گران و باوضوح و دقت بالا
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
interceptive جلوگیری کننده
inhibiter جلوگیری کننده
repessive جلوگیری کننده
preclusive جلوگیری کننده
preventive جلوگیری کننده
inhibitor جلوگیری کننده
suppressor جلوگیری کننده
suppressive جلوگیری کننده
preservative جلوگیری کننده از فساد
stopper توپی جلوگیری کننده
preventative پیشگیر جلوگیری کننده
preservatives جلوگیری کننده از فساد
prevenience خاصیت جلوگیری کننده
prohibitively بطور جلوگیری کننده
stoppers توپی جلوگیری کننده
antibiotic جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotics جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
lacquer preservative لاک جلوگیری کننده از فساد
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
dear bought جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
heavies گران
costly گران
costlier گران
expensive گران
sumptuous گران
dearly گران
heavier گران
heaviest گران
dear گران
heavy گران
dearer گران
dearest گران
dears گران
pricey گران
costliest گران
at a great penny worth گران
onerous گران
overpriced گران
to sell dearly گران فروختن
valuable گران بها
massively گران کوه
be too dear گران بودن
highest سخت گران
high سخت گران
expensively گران بها
endears گران کردن
dearest گران کردن
dearer گران کردن
overpriced <adj.> بسیار گران
too expensive <adj.> بسیار گران
highs سخت گران
dear گران کردن
priceless بسیار گران
dears گران کردن
big ticket گران قیمت
stingy گران کیسه
dear bought گران خرید
endear گران کردن
high priced گران بها
massive گران کوه
deluxe مجلل گران
high money پول گران
endeared گران کردن
natatores شنا گران
high interest بهره گران
high value گران قیمت
high وافر گران گزاف
white elephant گران و پر خرج و کم فایده
highs وافر گران گزاف
You have paid too much for your car . اتوموبیلت را گران خریدی
It is too expensive. خیلی گران است.
not too expensive خیلی گران نباشد.
worth a kings ransom بسیار گران بها
white elephants گران و پر خرج و کم فایده
i paid dear for it برای من گران تمام شد
highest وافر گران گزاف
This is really expensive ! این چه گران است !
The price of butter has gone up . butter has become expensive . کره گران شده
exclusive منحصر بفرد گران
viscosity قوام گران روی
overburden گران بار شدن
dear bought گران تمام شده
highs وسیله گران یا با کارایی بالا
He overcharged us. پایمان گران حساب کرد
costs an arm and a leg <idiom> [فوق العاده پرخرج یا گران]
high وسیله گران یا با کارایی بالا
assays عیارگیری فلزات گران قیمت
beyoned price بی قیمت بسیار گران بها
assay عیارگیری فلزات گران قیمت
pyrrhic victory پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
i paid dearly for it بسیار گران برایم تمام شد
highest وسیله گران یا با کارایی بالا
The hotel has overcharged me . هتل گران پایم حساب کرده
I paid dearly for this mistake . این اشتباه برایم گران تمام شد
She took umbrage at your remark . سخن شما برایش گران آمد
manganic دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
glyptics کنده کاری در روی سنگهای گران بها
A thing you dont want is dear at any price. <proverb> چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
gems سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gem سنگ گران بها جواهر نشان کردن
a white elephant شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
pallets ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
pallet ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
manganesian مغنیسایی دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
We do not usually go places that cost a lot of money. ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
white elephant هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
Smoking makes you ill and it is also expensive. سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
He bought them expensive presents, out of guilt. او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
arrest سد جلوگیری
countercheck جلوگیری
restraints جلوگیری
interception جلوگیری
interdiction جلوگیری
premunition جلوگیری
debarment جلوگیری
restraint جلوگیری
forbiddance جلوگیری
obstructions جلوگیری
obstruction جلوگیری
prevention جلوگیری
arrests سد جلوگیری
suppression جلوگیری
stoppages جلوگیری
stoppage جلوگیری
arrested سد جلوگیری
contraception جلوگیری
arrests جلوگیری کردن
pull up جلوگیری کردن
arrests جلوگیری از سقوط
keep جلوگیری کردن
keeps جلوگیری کردن
rebuffs جلوگیری کردن
arrest جلوگیری کردن
arrested جلوگیری از سقوط
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
quenchable قابل جلوگیری
arrested جلوگیری کردن
to provide against جلوگیری کردن
quenchless غیرقابل جلوگیری
arrest جلوگیری از سقوط
birth control جلوگیری از ابستنی
irrepressible جلوگیری نکردنی
hold جلوگیری کردن
holds جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
inhibits جلوگیری کردن
bridle جلوگیری کردن از
bridled جلوگیری کردن از
bridles جلوگیری کردن از
contraception جلوگیری از ابستنی
check جلوگیری کردن از
checked جلوگیری کردن از
rebuffing جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
rebuff جلوگیری کردن
preservation محافظت جلوگیری
rule out جلوگیری کردن
checks جلوگیری کردن از
bridling جلوگیری کردن از
prevent جلوگیری کردن از
preservative ماده جلوگیری
preservatives ماده جلوگیری
prevenience منع جلوگیری
preventability قابلیت جلوگیری
preventable قابل جلوگیری
premune ناشی از جلوگیری
restrains جلوگیری کردن از
restraining جلوگیری کردن از
letted منع جلوگیری
restrain جلوگیری کردن از
interdict جلوگیری ممنوعیت
hinders جلوگیری کردن
preventive عامل جلوگیری
inhibition جلوگیری از بروزاحساسات
stops جلوگیری منع
prevented جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن
stopping جلوگیری منع
prevented جلوگیری کردن از
stopped جلوگیری منع
preventing جلوگیری کردن
stop جلوگیری منع
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
preventing جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن از
inhibitive وابسته به جلوگیری
block age جلوگیری انسداد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com