Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
Other Matches
trend
گرایش
trends
گرایش
tropism
گرایش
attitudes
گرایش
attitude
گرایش
propensities
گرایش
tendency
گرایش
gravitation
گرایش
propensity
گرایش
disposition
گرایش
diatropism
گرایش
tendencies
گرایش
at
بسوی
off
بسوی
into
بسوی
towards
بسوی
against
بسوی
to
بسوی
toward
بسوی
propensity to save
گرایش به پس انداز
christianization
گرایش به مسیحیت
approach gradient
شیب گرایش
reconversion
گرایش مجدد
coenotrope
گرایش مشترک
propensity to import
گرایش به واردات
chemotropism
گرایش شیمیایی
cenotrope
گرایش مشترک
propensity to hoard
گرایش به احتکار
action tendency
گرایش به عمل
pressure tendency
گرایش فشار
propensity to borrow
گرایش به استقراض
propensity to consume
گرایش به مصرف
upward tendency
گرایش صعودی
orientation
گرایش جهت
sexual orientation
گرایش جنسی
south wards
بسوی جنوب
soiuth ward
بسوی جنوب
east
بسوی خاوررفتن
inpouring
بسوی درون
selenotropic
بسوی ماه
seaward
بسوی دریا
landward
بسوی خشکی
easterly
بسوی شرق
eastbound
بسوی شرق
landward
بسوی زمین
spaceward
بسوی فضا
off
عازم بسوی
aport
بسوی بندر
over-
بسوی دیگر
earthward
بسوی زمین
onward
بسوی جلو
over
بسوی دیگر
skyward
بسوی اسمان
to put a bout
بسوی دیگرگرداندن
pro-active
گرایش به ایجاد وقایع
determining tendency
گرایش تعیین کننده
propensity to invest
گرایش به سرمایه گذاری
phototropism
گرایش بطرف نور
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
ism
سیستم عملی گرایش
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
shootings
شوت بسوی دروازه
earthbound
متوجه بسوی زمین
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
northward
بسوی شمال شمالا
northwards
بسوی شمال شمالا
infalling
ریزش بسوی درون
aslant
بسوی سراشیب اریبی
base running
دویدن بسوی پایگاه
introrsal
رو کننده بسوی درون
introrse
رو کننده بسوی درون
goal kick
شوت بسوی دروازه
introversion
برگشت بسوی درون
make for
پیش رفتن بسوی
shooting
شوت بسوی دروازه
orientating
توجه بسوی خاور
orientates
توجه بسوی خاور
southwestward
بسوی جنوب غربی
southwestwards
بسوی جنوب غربی
introvert
بسوی درون کشیدن
introverts
بسوی درون کشیدن
uptrend
تمایل بسوی بالا
propulsion
فشار بسوی جلو
orientate
توجه بسوی خاور
wester
بسوی باختر رفتن
tended
متمایل بودن به گرایش داشتن
tending
متمایل بودن به گرایش داشتن
tend
متمایل بودن به گرایش داشتن
common business oreinted language
زبان با گرایش متداول تجاری
simplism
گرایش بسادگی وبی الایشی
jump on the bandwagon
<idiom>
[پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
tendentious
دارای گرایش ویژه وعمدی
tends
متمایل بودن به گرایش داشتن
Enantiodroma
گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
adductive
استشهادی بسوی محور کشنده
south
بسوی جنوب نیم روز
plinking
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
upsurge
بسوی بالا موج زدن
continuation
حرکت مداوم بسوی سبد
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
heartbeats
احساسات
emotions
احساسات
emotion
احساسات
heartbeat
احساسات
sentiments
احساسات
soulful
پر از احساسات
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward
بسوی محل شروع اسب دوانی
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
coanda effect
گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
bopping
Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bops
Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bopped
Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bop
Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
heartstrings
احساسات عمیق
emotionless
عاری از احساسات
folkway
احساسات عمومی
sentimentalize
با احساسات امیختن
rhapsodical
ناشی از احساسات
nationallism
احساسات ملی
schwarmerei
احساسات شدید
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
schwarmerei
احساسات افراطی
rhapsodically
از روی احساسات
acold
بدون احساسات
brace
تحریک احساسات
emotive
وابسته به احساسات
affect
احساسات برخورد
affects
احساسات برخورد
enthuses
احساسات رابرانگیختن
impressive
برانگیزنده احساسات
affecting
محرک احساسات
braced
تحریک احساسات
enthusing
احساسات رابرانگیختن
d. of feeling
نازکی احساسات
enthused
احساسات رابرانگیختن
enthuse
احساسات رابرانگیختن
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
To go cap in hand to someone.
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
transhumant
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sexy
دارای احساسات شهوانی
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
shake-up
احساسات راتحریک کردن
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
white hot
دارای احساسات برانگیخته
internationalism
احساسات بین المللی
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
self composed
مستولی بر احساسات خود
sentient
حساس دستخوش احساسات
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
fanatical
دارای احساسات شدید
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
sexiest
دارای احساسات شهوانی
sexier
دارای احساسات شهوانی
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
mush
احساسات بیش ازحد
sensate
با احساسات درک کردن
fanatic
دارای احساسات شدید
fanatics
دارای احساسات شدید
shake up
احساسات راتحریک کردن
pathetic
دارای احساسات شدید
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com