English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
Other Matches
radicals افراطی افراط گرا ریشهای
extremism افراط کاری عقیده افراطی
radical افراطی افراط گرا ریشهای
chauvinism افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
radicals اصل سیاست مدار افراطی
radical اصل سیاست مدار افراطی
[extreme] right-wing scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
far-right extremist scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
mc carthyism سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
far out افراطی
extreme افراطی
rigorous <adj.> افراطی
extravagant افراطی
drastic <adj.> افراطی
extrimist افراطی
extreme <adj.> افراطی
radical <adj.> افراطی
extremist افراطی
out and outer افراطی
intemperate افراطی
extremists افراطی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
sansculotte انقلابی افراطی
schwarmerei احساسات افراطی
radical behaviorism رفتارگرایی افراطی
ultra individualism فردگرایی افراطی
hardliner آدم افراطی
hardliners آدم افراطی
highflyer ادم افراطی
highflier ادم افراطی
go to extreme افراطی شدن
overreaction واکنش افراطی
ultra ماورای افراطی
overgeneralization تعمیم افراطی
ultranationalism ملت پرستی افراطی
spread eagle میهن پرستی افراطی
young turk افسر جوان افراطی
go overboard <idiom> افراطی عمل کردن
chauvinism میهن پرستی افراطی شوونیسم
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
ultranationalism عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
tropism گرایش
trends گرایش
diatropism گرایش
gravitation گرایش
tendencies گرایش
tendency گرایش
propensities گرایش
propensity گرایش
trend گرایش
disposition گرایش
attitude گرایش
attitudes گرایش
lunatic fringe افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
radicalism اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
orientation گرایش جهت
action tendency گرایش به عمل
upward tendency گرایش صعودی
sexual orientation گرایش جنسی
propensity to import گرایش به واردات
propensity to save گرایش به پس انداز
propensity to consume گرایش به مصرف
pressure tendency گرایش فشار
reconversion گرایش مجدد
propensity to borrow گرایش به استقراض
propensity to hoard گرایش به احتکار
christianization گرایش به مسیحیت
chemotropism گرایش شیمیایی
cenotrope گرایش مشترک
approach gradient شیب گرایش
coenotrope گرایش مشترک
ism سیستم عملی گرایش
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
phototropism گرایش بطرف نور
propensity to invest گرایش به سرمایه گذاری
sentimentality گرایش بسوی احساسات
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
determining tendency گرایش تعیین کننده
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
Enantiodroma گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
common business oreinted language زبان با گرایش متداول تجاری
tendentious دارای گرایش ویژه وعمدی
simplism گرایش بسادگی وبی الایشی
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
jump on the bandwagon <idiom> [پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
intemperance افراط
inordinacy افراط
extremeness افراط
overindulgence افراط
fulsomeness افراط
excessive use افراط
excessiveness افراط
exorbitance افراط
self indulgence افراط
inordinateness افراط
extravagance افراط
excess افراط
frills افراط
extravagances افراط
superfluity افراط
excesses افراط
frill افراط
self indulgent افراط کار
to carry to excess افراط کردن در
exorbitance زیادی افراط
ultraism افراط کاری
extremism افراط گرایی
excesses افراط بی اعتدالی
distemperate افراط کار
scrupulously بحد افراط
wanton افراط کردن
extremities افراط و تفریط
extremity افراط و تفریط
excess افراط بی اعتدالی
self-indulgent افراط کار
indulge افراط کردن
indulged افراط کردن
extravagantly با افراط کاری
extravagantly با افراط زیاد
outrageousness تجاوز افراط
hypercriticism افراط در انتقاد
overindulge افراط ورزیدن
hard line افراط آمیز
intemperate افراط کار
enormously بحد افراط
excessively بحد افراط
to run to extremes افراط وتفریطکردن
indulges افراط کردن
indulging افراط کردن
bopping Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bop Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
coanda effect گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
bops Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bopped Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
indulgences زیاده روی افراط
religiose دیندار بحط افراط
indulgences از راه افراط بخشیدن
indulgence از راه افراط بخشیدن
overbuy در خرید افراط کردن
go to extreme افراط و تفریط کردن
golden mean برکناری از افراط و تفریط
oxyopia تزئینی بحد افراط
potation جرعه افراط در شرب
indulgence زیاده روی افراط
to take an extreme course افراط یاتفریط کردن
supererogation افراط در انجام وفیفه
wasteful افراط کار متلف
cachinnate در خنده افراط کردن
carousing در مشروب افراط کردن
carouses در مشروب افراط کردن
caroused در مشروب افراط کردن
carouse در مشروب افراط کردن
take an extreme course افراط یا تفریط کردن
profit cannibalism افراط در تخفیف و ارزان فروشی
intemperately ازروی افراط با زیاده روی
overnice دقت گیر بحد افراط
purism افراط در استعمال صحیح الفاظ
ultra individualism اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
plethora ازدیاد خون در یک نقطه افراط
overmuch بحد افراط بمقدار زیاد
boozed مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacts در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting در ایفای نقش خود افراط کردن
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
boozing مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozes مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
blase بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
booze مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacted در ایفای نقش خود افراط کردن
overact در ایفای نقش خود افراط کردن
prudishness نمایش عفت یااداب بحد افراط
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
conspicuious consumption مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
acnerosacea ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
politics سیاست
policy سیاست
policies سیاست
kingcraft سیاست
politic سیاست
diplomacy فن سیاست
politcs سیاست
king craft سیاست
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
new deal سیاست جدید
monetary policy سیاست پولی
wage policy سیاست دستمزد
monopolist سیاست انحصاری
national policy سیاست ملی
neutralism سیاست بی طرفی
mercantilism سیاست بازرگانی
laissez faire سیاست اقتصادازاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com