English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
coanda effect گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
Other Matches
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
fluidal مانندجسم سیال یامایع وابسته به جسم سیال
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
hydraulic fluid سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
cartridges محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
cartridge محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
boost rocket موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
coffins جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffin جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
venturi کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
glue چسبیدن
handfast چسبیدن
inhere چسبیدن
grip چسبیدن به
adhered چسبیدن
cleaves چسبیدن
adhere چسبیدن
cohere چسبیدن
cohered چسبیدن
coheres چسبیدن
cohering چسبیدن
gripped چسبیدن به
glueing چسبیدن
grips چسبیدن به
gripping چسبیدن به
glues چسبیدن
adhering چسبیدن
stick چسبیدن
gluing چسبیدن
cleave چسبیدن
cleaved چسبیدن
adheres چسبیدن
transport stream ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
trend گرایش
gravitation گرایش
propensities گرایش
propensity گرایش
attitudes گرایش
trends گرایش
tendencies گرایش
diatropism گرایش
tendency گرایش
disposition گرایش
tropism گرایش
attitude گرایش
adequateness چسبیدن پیوستن
holds چسبیدن نگاهداری
hold چسبیدن نگاهداری
To seize with both hands. دودستی چسبیدن
conglutination بهم چسبیدن
to tackle to بکار چسبیدن
To cling to someone. به کسی چسبیدن
to hang on to anything بچیزی چسبیدن
hang on to something بچیزی چسبیدن
adhered چسبیدن پیوستن
glue چسباندن چسبیدن
glueing چسباندن چسبیدن
adheres چسبیدن پیوستن
adhering چسبیدن پیوستن
glues چسباندن چسبیدن
gluing چسباندن چسبیدن
heat bond چسبیدن گرم
regelate بهم چسبیدن
adhere چسبیدن پیوستن
shadow چسبیدن به حریف
shadowing چسبیدن به حریف
hang together بهم چسبیدن
shadows چسبیدن به حریف
shadowed چسبیدن به حریف
cling چسبیدن پیوستن
clings چسبیدن پیوستن
hold by به چیزی چسبیدن
action tendency گرایش به عمل
reconversion گرایش مجدد
upward tendency گرایش صعودی
cenotrope گرایش مشترک
pressure tendency گرایش فشار
christianization گرایش به مسیحیت
propensity to import گرایش به واردات
propensity to hoard گرایش به احتکار
propensity to consume گرایش به مصرف
propensity to borrow گرایش به استقراض
sexual orientation گرایش جنسی
coenotrope گرایش مشترک
orientation گرایش جهت
chemotropism گرایش شیمیایی
propensity to save گرایش به پس انداز
approach gradient شیب گرایش
rigid adherence to a thing سفت چسبیدن بچیزی
to cling to the old ways به رسوم قدیمی چسبیدن
hang مصلوب شدن چسبیدن به
hangs مصلوب شدن چسبیدن به
snaps چسبیدن به قاپ زدن
To be most insistent. To hold tight. سفت وسخت چسبیدن
tasten سفت شدن چسبیدن
snapping چسبیدن به قاپ زدن
on one's chest <idiom> عین کنه چسبیدن
snap چسبیدن به قاپ زدن
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
inclip چسبیدن دراغوش گرفتن
snapped چسبیدن به قاپ زدن
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
phototropism گرایش بطرف نور
ism سیستم عملی گرایش
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
sentimentality گرایش بسوی احساسات
propensity to invest گرایش به سرمایه گذاری
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
determining tendency گرایش تعیین کننده
clogged به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogs به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
to be wedded to an opinion بعقیدهای چسبیدن یاجداطرفداران بودن
aggregate interlocking بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
gripe گیره چسبیدن قبضه کردن
agglomerate توده کردن بهم چسبیدن
clog به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
Enantiodroma گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
tendentious دارای گرایش ویژه وعمدی
simplism گرایش بسادگی وبی الایشی
jump on the bandwagon <idiom> [پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
common business oreinted language زبان با گرایش متداول تجاری
fulidal سیال
fluid سیال
fluids سیال
unthickened سیال
heavyset جامد
massy جامد
exanimate جامد
solids جامد
inorganic جامد
rigid جامد
illiquid جامد
robustly جامد یا
robust جامد یا
solid جامد
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
deterrence به زمین چسبیدن از ترس از عمل بازماندن
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
fluid جسم سیال
ideal fluid سیال ایده ال
influent سیال ورودی
intransit stock اماد سیال
intransit strenth پرسنل سیال
mobile سیال تغییرپذیر
fluids جسم سیال
superfluid ابر سیال
mobiles سیال تغییرپذیر
mobile روان سیال
floating سیال مواج
electric fluid سیال برقی
effluents سیال خروجی
fluid resistance مقاومت سیال
fluid centre مرکز سیال
working fluid سیال متحرک
mobiles روان سیال
working fluid سیال عامل
fluid capital سرمایه سیال
fluid intelligence هوش سیال
real fluid سیال واقعی
effluent سیال خروجی
perfect fluid سیال کامل
floating reserve احتیاط سیال
solid fuel سوخت جامد
solidification تبدیل به جامد
solidified جامد کردن
discharge of solids بده جامد
solidifying جامد کردن
semisolid نیمه جامد
solidify جامد کردن
crystalin solid جامد متبلور
soild state حالت جامد
solid state حالت جامد
thickened fuel سوخت جامد
paraffin wax پارافین جامد
concretion جامد شدن
solidifies جامد کردن
solidly بطور جامد
solid propellant سوخت جامد
sediment discharge بده جامد
solid solution محلول جامد
insensitivity جامد کساد
soild solution محلول جامد
monohydrate جامد تک ابه
monoatomic solid جامد تک اتمی
insensitive جامد کساد
bopped Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bops Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bop Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bopping Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bleed فرار کردن یک سیال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com