English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
wire pulling گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
Other Matches
to pull the wires گربه رقصانی کردن
Pied Piper تحریک کننده توده مردم [سیاست]
rabble-rouser تحریک کننده توده مردم [سیاست]
play cat and mouse with someone <idiom> موش و گربه بازی کردن
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
mugwump سیاست و حزب بازی دوری میکند
genet جانور پستاندارکوچک گوشت خواری شبیه گربه زباد یا گربه معمولی
feline وابسته به تیره گربه گربه صفت
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
tom cat گربه نر
malkin گربه
cat گربه
ventus's shell کس گربه
gib cat گربه نر
grimalkin گربه
neko گربه
air drain گربه رو
flues گربه رو
tomcat گربه نر
puss گربه
felid گربه
moggy گربه
the cat has nine lives گربه
flue گربه رو
tomcats گربه نر
cats گربه
lemon grass گربه دشتی
gib cat گربه اخته
felid گربه مانند
felidae تیره گربه
Persian cat گربه ایرانی
tabbies گربه ماده
gib گوه گربه نر
to lead one a dance گربه رقصاندن
mewing صدای گربه
mew صدای گربه
silure گربه ماهی
lead one a dance گربه رقصاندن
sheat fish گربه ماهی
gatophobia گربه هراسی
galeophobia گربه هراسی
kitties بچه گربه
ailurophobia گربه هراسی
grimalkin گربه ماده
tabby گربه ماده
cattier گربه صفت
cattiest شبیه گربه
cattiest گربه صفت
catty شبیه گربه
reflecting stud چشم گربه
pussies گربه وار
meaow صدای گربه
meow صدای گربه
pussy گربه وار
cattier شبیه گربه
kitty بچه گربه
tom جنس نر گربه نر
toms جنس نر گربه نر
catfish گربه ماهی
catty گربه صفت
abyssinian نژادی از گربه
wildcat گربه وحشی
wildcats گربه وحشی
foumart گربه قطبی
foumart گربه شمالی
fitchet گربه قطبی
caracal گربه صحرایی
tiger cat گربه وحشی
cattiness گربه صفتی
tabby cat گربه خط دار
cat's paw پنجه گربه
cat's paws پنجه گربه
cathead کله گربه
cattily گربه وار
cats eye چشم گربه
kittens بچه گربه
heating flue تنوره گربه رو
catlike گربه وار
cattish گربه وار
catling بچه گربه
to pull the strings گربه رقصاندن
felinity گربه صفتی
mewed صدای گربه
cowries نوعی کس گربه
kitten بچه گربه
civet گربه زباد
cri du chat گربه اوایی
kit بچه گربه
kits بچه گربه
kitling بچه گربه
cowrie نوعی کس گربه
cowry نوعی کس گربه
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
They fight like cat and dog. مانند سگ و گربه به هم می پرند.
caterwauled صدای شیون گربه
catamountain یکجور گربه دشتی
caterwauling صدای شیون گربه
tabby cat گربه ببری یا پلنگی
miaou صدای گربه میومیو
caterwaul صدای شیون گربه
neko ashi dachi ایستادن گربه سان
kittenish مثل بچه گربه
caterwauls صدای شیون گربه
leopard پلنگ گربه وحشی
gib گربه صفت بودن
serval گربه دشتی افریقایی
miaow صدای گربه میومیو
miaowed صدای گربه میومیو
miaowing صدای گربه میومیو
viverrine خانواده گربه زباد
miaows صدای گربه میومیو
beom seogi گربه سان ایستادن
pussy ریم الود گربه
catamount یکجور گربه دشتی
pussies ریم الود گربه
leopards پلنگ گربه وحشی
viverrine شبیه گربه زباد
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
Siamese cat گربه چشم ابی ولاغرسیامی
The cat dreams of mice. <proverb> گربه در خواب موش بیند.
A cat has nine lives . <proverb> گربه هفت جان دارد .
fitchew پوست راسو یا گربه قطبی
fisch پوست راسو یا گربه قطبی
Siamese cats گربه چشم ابی ولاغرسیامی
margay گربه پلنگی امریکای جنوبی
hemp nettle گیاهان جنس کله گربه
linsang گربه زباد برمه وجاوه
There is not room no swing a cat . <proverb> گربه را مجال گذز نیست .
rumpy یکجور گربه بی دم در جزیره man of isle
fleas i. doges and cats کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
cougars گربه وحشی پشمالو یوزپلنگ امریکایی
cougar گربه وحشی پشمالو یوزپلنگ امریکایی
manx cat گربه اهلی موکوتاه ودم کوتاه
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb> دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
The cat ate the whole mouse. گربه تمام موش راخورد ( گوشت ،استخوان وغیره )
No matter which way you fling a cat, it will light. <proverb> گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
catgut روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
politic سیاست
policies سیاست
politcs سیاست
politics سیاست
policy سیاست
king craft سیاست
diplomacy فن سیاست
kingcraft سیاست
policy-making سیاست گذاری
politician وارددر سیاست
employment policy سیاست اشتغال
politician سیاست مدار
politicians اهل سیاست
politicians وارددر سیاست
acrobats سیاست باز
politician اهل سیاست
development policy سیاست توسعه
acrobat سیاست باز
diplomacy سیاست سیاستمداری
colonialism سیاست مستعمراتی
health policy سیاست بهداشتی
social policy سیاست اجتماعی
public policy سیاست عمومی
public life زندگی در سیاست
politicians سیاست مدار
commercial policy سیاست بازرگانی
policy of contianment سیاست تحدیدی
politcs علم سیاست
king craft سیاست پادشاهی
political sclence سیاست مدن
wage policy سیاست دستمزد
policy makers سیاست گذاران
expansionary policy سیاست انبساطی
realpolitik سیاست زور
policy making سیاست گذاری
power politics سیاست زور
realpolitik سیاست عملی
fair deal سیاست منصفانه
politics سیاست مدون
realpolitik سیاست تجربی
politics علم سیاست
the policy of the government سیاست دولت
fiscal policy سیاست مالیاتی
politcs سیاست شناسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com