Dictiornary-Farsi | گردش بیرون شهر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (14 milliseconds)

English	Persian
excursion	گردش بیرون شهر
excursions	گردش بیرون شهر
outing	گردش بیرون شهر
outings	گردش بیرون شهر


Search result with all words

Are you going out tonight?	امشب میروید بیرون [برای گردش] ؟
Other Matches

to turn out	بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
constant displacement pump	پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template	یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
to strain at a gnat	ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
equation of exchange	همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
witjout	بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate	ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
eject	بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting	بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion	بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects	بیرون راندن بیرون انداختن
ejected	بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound	عازم بیرون روانه بیرون
off one's hands	بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
revs	گردش
revved	گردش
rev	گردش
revving	گردش
ambulation	گردش
runs	گردش
walking	گردش
revolutions	گردش
revolution	گردش
promenades	گردش
traverse	گردش
perambulation	گردش
promenade	گردش
hiking	گردش
run	گردش
cycled	گردش
progress	گردش
progressed	گردش
progresses	گردش
progressing	گردش
strolled	گردش
stroll	گردش
turn	گردش
turns	گردش
twirl	گردش
twirled	گردش
twirling	گردش
twirls	گردش
water circulation	گردش اب
counterclockwise rotation	گردش به چپ
hikes	گردش
hiked	گردش
rotation	گردش
meanders	گردش
meandering	گردش
meandered	گردش
meander	گردش
race	گردش
raced	گردش
races	گردش
flowine	خط گردش
movement	گردش
cycles	گردش
flowline	خط گردش
operation	گردش
cycle	گردش
excursion	گردش
hike	گردش
maeander	گردش
wrest	گردش
wrested	گردش
wresting	گردش
wrests	گردش
gyration	گردش
gyrations	گردش
left handed rotation	گردش به چپ
itineration	گردش
traversing	گردش
traverses	گردش
traversed	گردش
itineracy	گردش
excursions	گردش
strolls	گردش
trip	گردش
flow	گردش
flowed	گردش
flows	گردش
on the rove	در گردش
trips	گردش
tripped	گردش
period	گردش
periods	گردش
nutation	گردش
turnover	گردش
anticlockwise rotation	گردش به چپ
paseo	گردش
circulations	گردش
circuit	گردش
traveled	گردش
cantered	گردش
canter	گردش
circumrotation	گردش
canters	گردش
travels	گردش
travel	گردش
jaunts	گردش
jaunt	گردش
circuits	گردش
circulation	گردش
cantering	گردش
to take a stroll	گردش کردن
round robin	با گردش نوبت
right handed rotation	گردش به راست
rolled	چرخش گردش
roam	گردش کردن
take a walk	گردش کردن
sashay	گردش سفر
gyringly	گردش کنان
ganders	: گردش کردن
rolls	چرخش گردش
circulationg air	هوای در گردش
roaming	گردش کردن
go for a walk	گردش رفتن
cycle	دوره گردش
gyre	گردش دایره
to go for a walk	گردش رفتن
the turn of a wheel	گردش چرخ
roamed	گردش کردن
turning circle	دایره گردش
roll	چرخش گردش
to be in a whirl	گردش کردن
cycled	دوره گردش
perambulated	گردش کردن در
turnover	گردش معاملات
nyuctitropism	گردش برگ در شب
walkabout	گردش پیاده
walkabouts	گردش پیاده
bloodstream	رگ گردش خون
bloodstreams	رگ گردش خون
peripatetic	گردش کننده
revolves	گردش کردن
rpm	گردش در دقیقه
turnaround time	زمان گردش
perambulates	گردش کردن در
turning effect	اثر گردش
perambulating	گردش کردن در
revolve	گردش کردن
revolved	گردش کردن
river trip	گردش رودخانه ای
negative caster	گردش معکوس
movableness	گردش دار
volume of sales	گردش معاملات
itinerate	گردش کردن
itinerancy	در بدری گردش
to make an excursion	به گردش رفتن
to go for a stroll	گردش کردن
to make an excursion	گردش کردن
rate of turn	میزان گردش
revolving fund	اعتبار در گردش
raceway	حلقه گردش
promenader	گردش کننده
operating capital	سرمایه در گردش
trading capital	سرمایه در گردش
gander	: گردش کردن
money in circulation	پول در گردش
pleasure ground	گردش گاه
program flow	گردش برنامه
perambulate	گردش کردن در
hydraulic cycle	گردش اب در طبیعت
cycle of water	گردش اب در طبیعت
cooling water circulation	گردش اب سرد
control flow	گردش کنترل
continous running	گردش دائمی
continous cycle	گردش دائمی
roams	گردش کردن
gyroscope	گردش بین
clockwise rotation	گردش براست
clockwise rotation	گردش به راست
circuits	مسیر گردش
circuit	مسیر گردش
circulates	به گردش در اوردن
circulates	گردش کردن
gyroscopes	گردش بین
circulated	به گردش در اوردن
circulated	گردش کردن
circulate	به گردش در اوردن
circulate	گردش کردن
cycle of the room	گردش ماه
rotational speed	گردش بر دقیقه
speed of rotation	گردش بر دقیقه
sales {pl}	گردش معاملات
turn-over	گردش معاملات
circulations	مسیر گردش
circulation	مسیر گردش
circulative	گردش کننده
circulating asset	دارایی در گردش
circulating capital	سرمایه در گردش
circulation capital	سرمایه در گردش
circulation of money	گردش پول
number of revolutions	گردش بر دقیقه
rev	گردش بر دقیقه
train ride	گردش با قطار
budget cycle	گردش بودجه
capital turnover	گردش سرمایه
cash flows	وجوه در گردش
rotation in a clockwise direction	گردش به راست