Dictiornary-Farsi | گردش هزینه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
flow of expenditure	گردش هزینه


Other Matches

constant displacement pump	پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template	یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
cost center	قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
equation of exchange	همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
lighterage	هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale	کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract	قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing	قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
walking	گردش
ambulation	گردش
gyrations	گردش
operation	گردش
promenades	گردش
promenade	گردش
hiking	گردش
hikes	گردش
hiked	گردش
gyration	گردش
wrests	گردش
turn	گردش
progressing	گردش
progresses	گردش
progressed	گردش
progress	گردش
travels	گردش
turns	گردش
nutation	گردش
wresting	گردش
wrested	گردش
wrest	گردش
perambulation	گردش
itineracy	گردش
paseo	گردش
on the rove	در گردش
jaunt	گردش
stroll	گردش
revving	گردش
revved	گردش
revs	گردش
rev	گردش
revolutions	گردش
revolution	گردش
strolled	گردش
strolls	گردش
jaunts	گردش
twirl	گردش
twirled	گردش
twirling	گردش
twirls	گردش
run	گردش
runs	گردش
hike	گردش
race	گردش
raced	گردش
races	گردش
movement	گردش
traverse	گردش
traversed	گردش
excursions	گردش
traverses	گردش
excursion	گردش
rotation	گردش
cycle	گردش
meanders	گردش
meandering	گردش
meandered	گردش
meander	گردش
cycled	گردش
cycles	گردش
water circulation	گردش اب
traversing	گردش
flowed	گردش
flows	گردش
anticlockwise rotation	گردش به چپ
flowline	خط گردش
flowine	خط گردش
trip	گردش
trips	گردش
tripped	گردش
maeander	گردش
flow	گردش
circulations	گردش
circulation	گردش
circuit	گردش
period	گردش
left handed rotation	گردش به چپ
circumrotation	گردش
periods	گردش
canter	گردش
cantered	گردش
cantering	گردش
itineration	گردش
canters	گردش
circuits	گردش
turnover	گردش
traveled	گردش
counterclockwise rotation	گردش به چپ
travel	گردش
gyringly	گردش کنان
hydraulic cycle	گردش اب در طبیعت
gyre	گردش دایره
fractional rotation	گردش کسری
cycles	دوره گردش
rambling	گردش کننده
walkabouts	گردش پیاده
walkabout	گردش پیاده
rpm	گردش در دقیقه
go for a walk	گردش رفتن
rotation	گردش مشاغل
to go for a walk	گردش رفتن
cycled	دوره گردش
flow of production	گردش تولید
cycle of water	گردش اب در طبیعت
daily round	گردش روزانه
data flow	گردش داده ها
eyre	گردش دورانی
excursionist	گردش کننده
excurse	گردش کردن
roams	گردش کردن
roaming	گردش کردن
cycle of the room	گردش ماه
field trip	گردش علمی
cycle	دوره گردش
perambulated	گردش کردن در
rolls	چرخش گردش
rolled	چرخش گردش
roll	چرخش گردش
flow of information	گردش اطلاعات
river trip	گردش رودخانه ای
peripatetic	گردش کننده
flow of income	گردش درامد
flow direction	جهت گردش
bloodstreams	رگ گردش خون
roamed	گردش کردن
circulation of money	گردش پول
movableness	گردش دار
pleasure ground	گردش گاه
budget cycle	گردش بودجه
money in circulation	پول در گردش
promenader	گردش کننده
raceway	حلقه گردش
rate of turn	میزان گردش
revolving fund	اعتبار در گردش
right handed rotation	گردش به راست
round robin	با گردش نوبت
sashay	گردش سفر
capital turnover	گردش سرمایه
trading capital	سرمایه در گردش
circulation capital	سرمایه در گردش
circulating capital	سرمایه در گردش
circulating asset	دارایی در گردش
negative caster	گردش معکوس
currency circulation	گردش پول
circulationg air	هوای در گردش
circulative	گردش کننده
clockwise rotation	گردش به راست
nyuctitropism	گردش برگ در شب
clockwise rotation	گردش براست
operating capital	سرمایه در گردش
cash flows	وجوه در گردش
angle of rotation	زاویه گردش
take a walk	گردش کردن
the turn of a wheel	گردش چرخ
roves	گردش کردن
roved	گردش کردن
rove	گردش کردن
to go for a stroll	گردش کردن
to take a stroll	گردش کردن
to make an excursion	گردش کردن
to make an excursion	به گردش رفتن
turnaround time	زمان گردش
turning circle	دایره گردش
turning effect	اثر گردش
itinerate	گردش کردن
itinerancy	در بدری گردش
cooling water circulation	گردش اب سرد
control flow	گردش کنترل
cash flow	گردش وجوه
wheels	گردش ناو
wheeling	گردش ناو
wheel	گردش ناو
continous cycle	گردش دائمی
program flow	گردش برنامه
promenades	گردش کردن
promenades	گردش رفتن
continous running	گردش دائمی
promenade	گردش کردن
promenade	گردش رفتن
to be in a whirl	گردش کردن
rotation	گردش روتاسیون
rides	گردش سواره
ride	گردش سواره
circulates	گردش کردن
revolutions per minute	گردش بر دقیقه
revs per minute	گردش بر دقیقه
rpm	گردش بر دقیقه
rev	گردش بر دقیقه
number of revolutions	گردش بر دقیقه