Dictiornary-Farsi | گردش کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 211 (17 milliseconds)

English	Persian
peripatetic	گردش کننده
rambling	گردش کننده
circulative	گردش کننده
excursionist	گردش کننده
promenader	گردش کننده


Search result with all words

walk	گردش کننده راه رونده
walked	گردش کننده راه رونده
walks	گردش کننده راه رونده
shelf life	مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
closed cycle reactor system	در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
Q Channel	یکی از هشت کانال اطلاعاتی که داده مشخص کننده شیار و زمان گردش مطلق را نگهداری میکند
Other Matches

constant displacement pump	پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template	یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
equation of exchange	همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
cycle	گردش
cycled	گردش
cycles	گردش
maeander	گردش
left handed rotation	گردش به چپ
flows	گردش
itineration	گردش
trip	گردش
flowed	گردش
flow	گردش
trips	گردش
turnover	گردش
water circulation	گردش اب
paseo	گردش
runs	گردش
run	گردش
twirls	گردش
twirling	گردش
twirled	گردش
twirl	گردش
on the rove	در گردش
counterclockwise rotation	گردش به چپ
periods	گردش
period	گردش
races	گردش
raced	گردش
race	گردش
tripped	گردش
nutation	گردش
jaunts	گردش
cantered	گردش
hikes	گردش
flowine	خط گردش
hiked	گردش
hike	گردش
progress	گردش
progressed	گردش
progresses	گردش
progressing	گردش
hiking	گردش
promenades	گردش
canter	گردش
travel	گردش
traveled	گردش
flowline	خط گردش
promenade	گردش
travels	گردش
traversing	گردش
traverses	گردش
traversed	گردش
traverse	گردش
rotation	گردش
perambulation	گردش
canters	گردش
walking	گردش
turn	گردش
circuits	گردش
circuit	گردش
turns	گردش
itineracy	گردش
stroll	گردش
revolutions	گردش
revolution	گردش
cantering	گردش
anticlockwise rotation	گردش به چپ
meanders	گردش
meandering	گردش
meandered	گردش
circulations	گردش
strolled	گردش
strolls	گردش
revving	گردش
revved	گردش
circulation	گردش
revs	گردش
rev	گردش
meander	گردش
gyration	گردش
excursion	گردش
excursions	گردش
wrests	گردش
circumrotation	گردش
ambulation	گردش
movement	گردش
gyrations	گردش
wresting	گردش
wrested	گردش
wrest	گردش
jaunt	گردش
operation	گردش
altitude/height hold	متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
hydraulic cycle	گردش اب در طبیعت
circulated	به گردش در اوردن
roams	گردش کردن
circulated	گردش کردن
operation	گردش جنبش
fractional rotation	گردش کسری
circulate	به گردش در اوردن
circulate	گردش کردن
rate of turn	میزان گردش
volume of sales	گردش معاملات
go for a walk	گردش رفتن
rove	گردش کردن
roved	گردش کردن
round robin	با گردش نوبت
rides	گردش سواره
ride	گردش سواره
roves	گردش کردن
right handed rotation	گردش به راست
passageways	غلام گردش
to go for a walk	گردش رفتن
gyre	گردش دایره
program flow	گردش برنامه
take a walk	گردش کردن
sashay	گردش سفر
gyringly	گردش کنان
raceway	حلقه گردش
passageway	غلام گردش
revolving fund	اعتبار در گردش
circulates	گردش کردن
roaming	گردش کردن
gander	: گردش کردن
revolves	گردش کردن
roll	چرخش گردش
rolled	چرخش گردش
rolls	چرخش گردش
movableness	گردش دار
money in circulation	پول در گردش
cycle	دوره گردش
revolved	گردش کردن
cycled	دوره گردش
ganders	: گردش کردن
roam	گردش کردن
roamed	گردش کردن
turning effect	اثر گردش
turning circle	دایره گردش
bloodstream	رگ گردش خون
bloodstreams	رگ گردش خون
pleasure ground	گردش گاه
trading capital	سرمایه در گردش
operating capital	سرمایه در گردش
nyuctitropism	گردش برگ در شب
working capital	سرمایه در گردش
turnaround time	زمان گردش
cycles	دوره گردش
river trip	گردش رودخانه ای
rotation	گردش مشاغل
to be in a whirl	گردش کردن
rotation	گردش روتاسیون
perambulate	گردش کردن در
the turn of a wheel	گردش چرخ
to go for a stroll	گردش کردن
to take a stroll	گردش کردن
revolve	گردش کردن
rpm	گردش در دقیقه
perambulating	گردش کردن در
perambulates	گردش کردن در
perambulated	گردش کردن در
walkabout	گردش پیاده
walkabouts	گردش پیاده
to make an excursion	به گردش رفتن
to make an excursion	گردش کردن
itinerate	گردش کردن
negative caster	گردش معکوس
itinerancy	در بدری گردش
circulates	به گردش در اوردن
excurse	گردش کردن
cash flows	وجوه در گردش
capital turnover	گردش سرمایه
budget cycle	گردش بودجه
circulations	مسیر گردش
currency circulation	گردش پول
circulation	مسیر گردش
cash flow	گردش وجوه
rotational speed	گردش بر دقیقه
eyre	گردش دورانی
circuit	مسیر گردش
circuits	مسیر گردش
field trip	گردش علمی
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
flow direction	جهت گردش
flow of expenditure	گردش هزینه
circulating asset	دارایی در گردش
circulating capital	سرمایه در گردش
circulation capital	سرمایه در گردش
train ride	گردش با قطار
data flow	گردش داده ها
daily round	گردش روزانه
turnover	گردش معاملات
cycle of water	گردش اب در طبیعت
cycle of the room	گردش ماه
cooling water circulation	گردش اب سرد
control flow	گردش کنترل
continous running	گردش دائمی
continous cycle	گردش دائمی
clockwise rotation	گردش براست