Dictiornary-Farsi | گردن نهادن مطیع شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
submit	گردن نهادن مطیع شدن
submits	گردن نهادن مطیع شدن
submitted	گردن نهادن مطیع شدن
submitting	گردن نهادن مطیع شدن


Other Matches

lei	دستبند یا گردن بندی از گل وغیره که بر گردن میاویزند گردن بند گل
necks	گردن سر و گردن اسب
neck	گردن سر و گردن اسب
hypotaxis	مطیع
compliant	مطیع
submissive	مطیع
submiss	مطیع
limber	مطیع
obedient	مطیع
biddable	مطیع
postponement	مطیع
suborder	مطیع
subordination	مطیع
submission	مطیع
morigerous	مطیع
pushover	مطیع
subsumption	مطیع
torticollis	کجی مادرزادی گردن گردن کجی
subjugable	مطیع کردنی
subdue	مطیع کردن
subduing	مطیع کردن
reduce to obedience	مطیع کردن
subduer	مطیع کننده
law-abiding	مطیع قانون
able	مطیع مناسب
subjects	مطیع کردن
subjugates	مطیع کردن
subjugated	مطیع کردن
subdues	مطیع کردن
subjugating	مطیع کردن
abler	مطیع مناسب
ablest	مطیع مناسب
subjugate	مطیع کردن
subject	مطیع کردن
subjected	مطیع کردن
subjecting	مطیع کردن
subjugator	مطیع سازنده
reduce	مطیع کردن
suborder	تابع [مطیع]
bows	مطیع شدن
bowing	مطیع شدن
reduces	مطیع کردن
reducing	مطیع کردن
subsumption	تابع [مطیع]
bowed	مطیع شدن
subordination	تابع [مطیع]
obedient to the law	مطیع قانون
submission	تابع [مطیع]
obedienlv	بطور مطیع
irrepressible	مطیع نشدنی
subduable	مطیع کردنی
bow	مطیع شدن
hypotaxis	تابع [مطیع]
postponement	تابع [مطیع]
to look down	با نگاه مطیع کردن
hold down	مطیع نگاه داشتن
conformable	منطبق شدنی مطیع
docile	تعلیم بردار مطیع
harnessing	مهارکردن مطیع کردن
harnessed	مهارکردن مطیع کردن
harness	مهارکردن مطیع کردن
randy [British E] <adj.>	مطیع خواهش نفس
horny <adj.>	مطیع خواهش نفس
duteous	وفیفه شناس مطیع
passives	غیر فعال مطیع وتسلیم
passive	غیر فعال مطیع وتسلیم
Our wish is your crmmand .	مطیع فرمایشات شما هستیم
to scowl down	با اخم وترشرویی مطیع کردن یا ازروبردن
A yes – man . A sycophant .	آدم بله قربان گه ( چاپلوس یا مطیع )
invested	نهادن
invests	نهادن
investing	نهادن
invest	نهادن
cocks	کج نهادن
cocking	کج نهادن
cock	کج نهادن
to submit to any one's yoke	مطیع یاتابع کسی شدن بارکسیرابدوش گرفتن
to dig up the hatchet	اغازجنگ نهادن
vats	در خمره نهادن
doin	روبخرابی نهادن
to assume the a	بنیادجنگ نهادن
to take to	اغاز نهادن
to fall tl blows	اغازجنگ نهادن
inters	در قبر نهادن
inters	در خاک نهادن
interring	در قبر نهادن
inter	در خاک نهادن
enmesh	دردام نهادن
interring	در خاک نهادن
interred	در قبر نهادن
interred	در خاک نهادن
inter	در قبر نهادن
vat	در خمره نهادن
bottoms	بنیان نهادن
bottom	بنیان نهادن
instituted	بنیاد نهادن
institute	بنیاد نهادن
inhume	در خاک نهادن
intitle	نام نهادن
inearth	درخاک نهادن
to lay the foundations of	بنیاد نهادن
incept	بنیاد نهادن
incage	درقفس نهادن
lay down	کنارگذاشتن در کف نهادن
to set on foot	آغاز نهادن
to set a trap	دام نهادن
cage	درقفس نهادن
cages	درقفس نهادن
to lay it on with a trowel	نهادن قراردادن
institutes	بنیاد نهادن
entitling	نام نهادن
entitles	نام نهادن
overtaxing	بارسنگین نهادن بر
inchoate	بنیاد نهادن
to walk in	قدم نهادن در
to step inside	قدم نهادن در
to step in	قدم نهادن در
exposed	در معرض نهادن
exposure	در معرض نهادن
overtaxes	بارسنگین نهادن بر
overtaxed	بارسنگین نهادن بر
overtax	بارسنگین نهادن بر
to cage up	درقفس نهادن
entitle	نام نهادن
incarcerating	در زندان نهادن
incarcerates	در زندان نهادن
instituting	بنیاد نهادن
incarcerated	در زندان نهادن
incarcerate	در زندان نهادن
exposures	در معرض نهادن
shut	برهم نهادن
titles	نام نهادن
shuts	برهم نهادن
shutting	برهم نهادن
title	نام نهادن
set	نهادن مرتب کردن
lay by the heels	در بند یا زندان نهادن
sets	نهادن مرتب کردن
kowtow	پیشانی برخاک نهادن
to knock head	پیشانی برخاک نهادن
to bell the cat	زین برگرگ نهادن
lay fast by the heels	در بند یا زندان نهادن
kotow	پیشانی برخاک نهادن
setting up	نهادن مرتب کردن
die down	روبزوال نهادن مردن
enmesh	گرفتارکردن درشبکه نهادن
pullulate	اغاز توسعه نهادن
kow-tow	پیشانی بر زمین نهادن
to take a step forward	یک قدم پیش نهادن
To lay a wreath ( of flowers ).	دسته ( تاج ) گه نهادن
kow-towing	پیشانی بر زمین نهادن
kow-tows	پیشانی بر زمین نهادن
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
kow-towed	پیشانی بر زمین نهادن
to step aside	بیکسو گام نهادن
begins	اغاز نهادن شروع کردن
entered	بدست اوردن قدم نهادن در
enters	بدست اوردن قدم نهادن در
begin	اغاز نهادن شروع کردن
enter	بدست اوردن قدم نهادن در
to lay by the heels	در بند نهادن بزمین زدن
uplifts	متعال ساختن روبتعالی نهادن
uplift	متعال ساختن روبتعالی نهادن
immesh	در دام نهادن گرفتار کردن
overreach	پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaching	پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
to step out	گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
enfetter	دربند نهادن درقید عبودیت ازردن
outmatch	عقب گذاشتن قدم فراتر نهادن از
get through <idiom>	کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
enchain	در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
overreaches	پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreached	پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
theorises	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
napes	پس گردن
insubordinate	گردن کش
mooic	گردن
paxwax	پی گردن
neck necessity	گردن
neck	گردن
necks	گردن
stiff-necked	گردن کش
restiff	گردن کش
nape	پس گردن
crookneck	گردن کج
He came back downcast ( shamefacekly ) .	با گردن کج بر گشت
necklines	گردن لباس
neckcloth	دستمال گردن
to shake off the dust	گردگیری گردن
the neck of a bottle	گردن بطری
the neck of a womb	گردن زهدان
tippet	گردن پوش
necker chief	دستمال گردن
neck cloth	دستمال گردن