Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
ferris wheel
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
Other Matches
dossel
پشتی صندلی وغیره
dossal
پشتی صندلی وغیره
moquette
پارچه مخمل نمای مخصوص فرش یا رویه صندلی
shook
روکش چوب مخصوص جعبه یا مبل وغیره
woodprint
کلیشه یا قالب چوبی مخصوص قلمکار وغیره
talking book
صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
talking books
صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
silkaline
پارچه ابریشمی سبک وحریرنمای مخصوص پرده وغیره
fob
فریب دادن جیب جلیقه مخصوص ساعت وغیره
pushpin
سنجاق سرگرد مخصوص نصب روی نقشه وغیره
glove compartments
جعبه کوچک مخصوص اچار وغیره در جلو اتومبیل
glove compartment
جعبه کوچک مخصوص اچار وغیره در جلو اتومبیل
lotion
محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
lotions
محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
tinga
پشتک به جلو با نیم خم زانو وچرخ فلک
recreation
تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreations
تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreating
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
rocking chair
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
rocking chairs
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
faldstool
صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
camp chair
صندلی سفری صندلی صحرایی
my chair was next his
صندلی من پهلوی صندلی اوبود
pediatrics
طب اطفال
juvenile courts
دادگاه اطفال
infantile paralysis
فلج اطفال
juvenile court
دادگاه اطفال
juvenile delinquency
بزهکاری اطفال
marriage settlement
نفقه اطفال
poliomyelitis
فلج اطفال
potties
لگن یامستراح اطفال
potty
لگن یامستراح اطفال
necessaries
نفقه زوج و اطفال
pediatrician
پزشک متخصص اطفال
polio
بیماری فلج اطفال
incubators
محل پرورش اطفال زودرس
nurseries
محل نگاهداری اطفال شیرخوار
nursery
محل نگاهداری اطفال شیرخوار
incubator
محل پرورش اطفال زودرس
tabula rasa
فکر ساده وبدون تصور اطفال
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
jungle gym
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
carrousel
گردونه
rotor
گردونه
porte cochere
در گردونه ور
rotors
گردونه
knobs
پیچ گردونه
training gear
گردونه در سمت
knob
پیچ گردونه
locomobile
گردونه خودرو
motor car
گردونه خودرو
drummed
گردونه دوار
pass
گردونه گدوک
passed
گردونه گدوک
drum
گردونه دوار
turntables
صفحه گردونه
passes
گردونه گدوک
turntable
صفحه گردونه
motor cars
گردونه خودرو
memory drum
گردونه یاد
trailer
یدک گردونه
gipsy
گردونه دوار
gipsy
گردونه هرزگرد
trailers
یدک گردونه
activity wheel
گردونه فعالیت
elevator gear
گردونه در ارتفاع
necessaries
در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد
color wheel
گردونه رنگ امیزی
smoked drum
گردونه ثبت کننده
pill box
قوطی گردونه کوچک
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
fliers
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyers
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer
درحال پرواز گردونه تیزرو
flier
درحال پرواز گردونه تیزرو
landaulet n
گردونه کوچکی که پوششی دارد
slug
جانور تنبل گردونه کندرو
wagonette
گردونه چهار چرخه یک یا چنداسبه
slugs
جانور تنبل گردونه کندرو
slugged
جانور تنبل گردونه کندرو
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
traction engines
لوکوموتیوی که گردونه هارادرجادههای بی ریل می کشد
traction engine
لوکوموتیوی که گردونه هارادرجادههای بی ریل می کشد
ralliear
یکجور گردونه سبک دوچرخه وچهارنفری
flying ambulance
گردونه تندروبرای بردن زخم خوردگان جنگ
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
four in hand
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
kittereen
یکجور گردونه تک اسبه که درwest indies بکار میبرند
landdau
یکجور گردونه چهارچرخه که پوشش ان دارای دو قسمت است
recreative
تفریح
amusements
تفریح
jaunt
تفریح
diversion
تفریح
amusement
تفریح
gusts
تفریح
disports
تفریح
recreation
تفریح
disporting
تفریح
disported
تفریح
jaunts
تفریح
recreations
تفریح
disport
تفریح
gust
تفریح
paseo
تفریح
diversions
تفریح
divertimento
تفریح
waggonette
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
skittle
بازی تفریح
break
زنگ تفریح
amusive
تفریح دهنده
amusive
تفریح امیز
breaks
زنگ تفریح
to d. one self
تفریح کردن
sporting
تفریح دوستانه
diverting
تفریح امیز
recreates
تفریح کردن
recreated
تفریح کردن
recreate
تفریح کردن
amusing
تفریح دهنده
amusingly
تفریح دهنده
Break. Recess.
زنگ تفریح
game
تفریح کردن
article
تفریح کردن
articles
تفریح کردن
promenader
تفریح کننده
recreating
تفریح کردن
To be fond of fun.
اهل تفریح بودن
entertained
عزیزداشتن تفریح دادن
All work and no play.
کار بدون تفریح
play
تفریح بازی کردن
entertains
عزیزداشتن تفریح دادن
entertain
عزیزداشتن تفریح دادن
played
تفریح بازی کردن
splurge
تفریح وولخرجی کردن
splurged
تفریح وولخرجی کردن
splurges
تفریح وولخرجی کردن
splurging
تفریح وولخرجی کردن
plays
تفریح بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
happy hour
<idiom>
ساعات تفریح وخوشی
pastimes
تفریح کاروقت گذران
pastime
تفریح کاروقت گذران
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
played
تفریح کردن ساز زدن
Playing football is not my idea of fun .
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
playing
تفریح کردن ساز زدن
playful
اهل تفریح و بازی بازیگوش
plays
تفریح کردن ساز زدن
sportive
سرگرم تفریح وورزش ورزشی
play
تفریح کردن ساز زدن
roof garden
تفریح گاه بالای بام
This is not my idea of pleasure ( fun ) .
به نظر من این هم تفریح نشد
amuse
مشغول کردن تفریح دادن
amuses
مشغول کردن تفریح دادن
skylarks
تفریح وجست وخیز کردن
dalliance
تفریح و بازی از روی هوسرانی
skylark
تفریح وجست وخیز کردن
joyrides
سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyride
سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
I said it only in fun.
فقط برای تفریح این حرف رازدم
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
april fool
کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
small game
پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
bearbaiting
نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
chaired
صندلی
footstool
صندلی
jump seat
صندلی تا شو
place
صندلی
footstools
صندلی
box seat
صندلی لژ
chairs
صندلی
seat
صندلی
chairing
صندلی
chair
صندلی
santalaceous
صندلی
placing
صندلی
places
صندلی
stalling
صندلی
seats
صندلی
stall
صندلی
seated
صندلی
antimacassars
رویهء صندلی
tier
ردیف صندلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com