English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ivory black گرد سوخته استخوان
Other Matches
hyprostosis رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
osteotomy برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
astragalus استخوان قوزک یا اشتالنگ استخوان کعب
zygoma استخوان قوس وجنه استخوان گونه
syynostosis ترکیب دو استخوان وتکمیل استخوان واحدی
ischium استخوان ورک استخوان نشیمنگاهی
condyle مهره استخوان- برامدگی استخوان
periosteum پوشش استخوان ضریع استخوان
scorched سوخته
adust سوخته
charred سوخته
burned سوخته
parched with thirst تشنه سوخته
slag فلزنیم سوخته
weatherbeaten آفتاب سوخته
burned lime اهک سوخته
burnt almond بادام سوخته
praline بادام سوخته
sugared almond یابادام سوخته
empyreuma بوی سوخته
praline اجیل سوخته
he suffered at the stake زنده سوخته شد
caramel قند سوخته
caramels قند سوخته
hard bake بادام سوخته
to smell something burning بوی سوخته شنیدن
coke زغال سنگ سوخته
dander سوخته وخاکستر شده
I can smell something burning. بوی سوخته می آید
sunburn افتاب سوخته کردن
burnt sacrifice قربانی سوخته یا سوختنی
cokes زغال سنگ سوخته
burned rug قالی سوخته شده
empyreumatical مربوط ببوی سوخته
Sienna <adj.> <noun> رنگ قهوه ای سوخته
To be rebuffed . دماغ سوخته شدن
The light bulb has burned out. لامپ سوخته است
to taste burnt مزه سوخته دادن
empyreumatical دارای بوی سوخته
parch تفتیدن افتاب سوخته کردن
i smell something burning بوی چیز سوخته میشنوم
He was snubbed . He drew blank. دماغ سوخته شد ( خیط وبور )
parches تفتیدن افتاب سوخته کردن
yorked توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
caramelize بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
occiput استخوان قمحدوه استخوان پس سر
vomer استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
slivers دانههای خرج نیم سوخته بقایای باروت خرج
inconsumable سوخته نشدنی تمام نشدنی
ossicle استخوان چه
boned استخوان
natchbone استخوان
bones استخوان
boning استخوان
bone استخوان
fleshiest بی استخوان
tarsus استخوان مچ پا
jawbones استخوان فک
boneless بی استخوان
osteotome استخوان بر
fleshy بی استخوان
jawbone استخوان فک
fleshier بی استخوان
carcass استخوان بندی
ilium استخوان حرقفی
incus استخوان سندانی
illium استخوان حرقفی
carcse استخوان بندی
merrythought استخوان جناغ
maxillary bone استخوان ارواره
malleus استخوان چکشی
malleolus استخوان غوزک
malar bone استخوان گونه
luxation در رفتگی استخوان
knucklebone استخوان قوزک
kneepan استخوان کشگک
osteomalacia ملاست استخوان
innominate bone استخوان بی نام
hyperostosis برامدگی استخوان
shinbone استخوان قلم پا
hollownes پوکی استخوان
frontal bone استخوان پیشانی
foot bone خرده استخوان پا
fish bone استخوان ماهی
ethmoid استخوان پرویزنی
ethmoid استخوان غربالی
epiphysis شاخ استخوان
hyoid bone استخوان لامی
the humeral bone استخوان عضد
shacklebone استخوان مچ دست
the humeral bone استخوان بازو
exostosis برامدگی استخوان
humeeerus استخوان عضد
humeeerus استخوان بازو
huckle bone استخوان لگن
huckle bone استخوان چاربند
talus استخوان قاپ
reckets ملاست استخوان
reckets استخوان نرمی
reckets نرمی استخوان
raspatory استخوان ساب
raspatory استخوان تراش
thigh bone استخوان ران
pubis استخوان شرمگاه
thighbone استخوان ران
ungual bone استخوان ناخنی
metacarpal استخوان کف دست
sacrum استخوان خاجی
tarsometatarsus استخوان مچ پاواستخوان کف پا
stirrup bone ;stirrup bone استخوان رکابی
stapes استخوان رکابی
spillikin ریزه استخوان
skelton استخوان بندی
shacklebone استخوان قاپ
temporal bone استخوان گیجگاه
scroll bone استخوان فرفرهای
scaular استخوان شانه
xyster استخوان تراش
zygomatic استخوان گونه
parietal استخوان اهیانه
bonemeal گرد استخوان
osteitis اماس استخوان
osteitis ورم استخوان
osteal شبیه استخوان
ossific استخوان ساز
scalping iron استخوان تراش
os pubis استخوان شرمگاه
orthopedics جراحی استخوان
skull and crossbones جمجمه و دو استخوان
occipital bone استخوان قمحدوه
To set a bone. استخوان جا انداختن
osteogenesis پیدایش استخوان
osteogenesis تشکیل استخوان
palating استخوان کام
ostosis استخوان سازی
bonemeal استخوان کوبیده
bonemeal آرد استخوان
osteomalacia نرمی استخوان
osteoma ورم استخوان
osteology استخوان شناسی
osteologist استخوان شناس
osteoid استخوان وار
osteography شرح استخوان ها
navicular bone استخوان زورقی
stirrup استخوان رکابی
fractured شکستگی استخوان
fractures شکستگی استخوان
funny bones استخوان ارنج
fracturing شکستگی استخوان
funny bone استخوان ارنج
jawbone استخوان ارواره
jawbones استخوان ارواره
cheekbone استخوان گونه
blade استخوان پهن
scapulas استخوان کتف
fracture شکستگی استخوان
kneecaps استخوان کشگک
dislocation دررفتگی استخوان
stirrups استخوان رکابی
bone marrow مغز استخوان
marrow مغز استخوان
cartilage نرمه استخوان
marrows مغز استخوان
femurs استخوان ران
femur استخوان ران
femora استخوان ران
pith مخ استخوان اهمیت
kneecap استخوان کشگک
scapula استخوان کتف
zygomatic bone استخوان گونه
humerus استخوان بازو
humeri استخوان عضله
humeri استخوان بازو
ossification تشکیل استخوان
anvil استخوان سندانی
anvils استخوان سندانی
skeletons استخوان بندی
skeleton استخوان بندی
hulking درشت استخوان
caries پوسیدگی استخوان
humerus استخوان عضله
humeruses استخوان بازو
hammer استخوان چکشی
ckeek bone استخوان گونه
cheekbones استخوان گونه
hammered استخوان چکشی
hammers استخوان چکشی
shoulder blades استخوان شانه
shoulder blade استخوان شانه
humeruses استخوان عضله
rickety نرم استخوان
patellae استخوان کشکک
wishbones استخوان جناق
calcaneum استخوان پاشنه
cannon bone استخوان ساق پا
wishbone استخوان جناق
cariosity پوسیدگی استخوان
carpale استخوان مچ دست
dengue تب استخوان شکن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com