Dictiornary-Farsi | گرد وخاک نشست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 110 (6 milliseconds)

English	Persian
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست


Other Matches

dusts	گرد وخاک
dusted	گرد وخاک
dust	گرد وخاک
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
exclave	ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
meets	نشست نشست گاه
meet	نشست نشست گاه
kame	تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
seance	نشست
leakages	نشست
siting	نشست
trim	نشست
leakage	نشست
depositions	ته نشست
precipitation	ته نشست
trimmest	نشست
trims	نشست
seepage	نشست
settlement of the dam	نشست سد
settletment	نشست
fouling	ته نشست
meetings	نشست
meeting	نشست
consolidation	نشست
settlements	نشست
deposition	ته نشست
sittings	نشست
sitting	نشست
sessions	نشست
session	نشست
sediments	ته نشست
sediment	ته نشست
symposia	هم نشست
slumping	نشست
settlement	نشست
symposium	هم نشست
symposiums	هم نشست
slump	نشست
slumps	نشست
slumped	نشست
she sat behind me	او پشت من نشست
sinkable	نشست کردنی
soft spot	ناحیه نشست
trim aft	نشست پاشنه
settlement ratio	نسبت نشست
seep in	نشست کردن
to cave in	نشست کردن
closed meeting	نشست مسدود
extraordinary meeting	نشست ویژه
special session	نشست ویژه
closed conference	نشست مسدود
true slump	نشست واقعی
trim forward	نشست سینه
rate of deposition	سرعت ته نشست
exudation	برون نشست
extravasate	نشست کردن
electrolytic deposition	ته نشست الکترولیتی
settles	نشست کردن
subside	نشست کردن
lime deposite	ته نشست اهکی
subsided	نشست کردن
subsides	نشست کردن
calcareous deposit	ته نشست اهکی
subsiding	نشست کردن
boring stay	محل نشست
assembly	مجمع نشست
annual accumulation of sediment	ته نشست سالانه
subsidence	نشست فرونشینی
air landed	هوا نشست
subsidence	نشست خاک
oil residue	ته نشست روغن
deposit	ته نشست ته نشین
sink	نشست کردن
sinking	استهلاک نشست
sinks	نشست کردن
shore formation	ته نشست دریاچهای
lacustrine sediment	ته نشست دریاچهای
leaky	نشست کننده
deposits	ته نشست ته نشین
settlement of the foundation	نشست پی گاه
settle	نشست کردن
precipitated rocks	سنگهای ته نشست
extraordinary meeting	نشست فوق العاده
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
special session	نشست فوق العاده
annual accumulation of sediment	سال اورد ته نشست
seat of settlement	محل نشست ساختمان
powwow	نشست وگفتگو کردن
settlement forecast	پیش بینی نشست
settlement of abutments	نشست تکیه گاه
landing zone	منطقه نشست هوایی
He was favorably impressed by what I told him .	حرفم دردلش نشست
She went to the bad.	بروز سیاه نشست
conventional take off and landing	هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
exudate	ترشح التهابی برون نشست
proces verbal	صورت جلسه نشست نامه
the bird took its perch	مرغ روی چوب نشست
To associate ( mix) with someone .	با کسی نشست وبر خاست کردن
to have a closed meeting	نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
the veaael was neaped	کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
drop	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner	انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
drops	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropping	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
inclusus	گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
valve seat insert	مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
settling rounds	گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ