Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English
Persian
hallucinate
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinated
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinating
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
Other Matches
hallucinosis
حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
delirious
هذیانی
fey
هذیانی
delusional system
نظام هذیانی
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
nominative appositive
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
involving
گرفتار کردن
involves
گرفتار کردن
mousetrap
گرفتار کردن
overtake
گرفتار کردن
to lay hold on
گرفتار کردن
tangles
گرفتار کردن
involve
گرفتار کردن
tangle
گرفتار کردن
enwrap
گرفتار کردن
enswathe
گرفتار کردن
incumber
گرفتار کردن
entangle
گرفتار کردن
overtakes
گرفتار کردن
overtaken
گرفتار کردن
snard
گرفتار کردن
mousetraps
گرفتار کردن
thirl
گرفتار کردن
entoil
گرفتار مخمصه کردن
to let in for
گرفتار یا دچار کردن
inviscate
در چسب گرفتار کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
embrangle
گیر انداختن گرفتار کردن
immesh
در دام نهادن گرفتار کردن
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
benighted
گرفتار تاریکی شدن درکوهستان گرفتار در تاریکی
lure
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
to implicate somebody in something
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
to involve somebody in something
[negative]
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
lured
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lures
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
bind
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
binds
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
fanciful
پر اوهام
nimbuses
اوهام
nimbus
اوهام
idoliom
اوهام
idols of the tribe
اوهام جنسی
disillusion
رفع اوهام
idols of the cave
اوهام شخصی
cloud-cuckoo-land
سرزمین اوهام
idols of the tribe
اوهام بشری
disillusioning
رفع اوهام
disillusions
رفع اوهام
implicate
گرفتار کردن مشمول کردن
implicated
گرفتار کردن مشمول کردن
implicates
گرفتار کردن مشمول کردن
to run in
گرفتار کردن انتخاب کردن
implicating
گرفتار کردن مشمول کردن
idols of the market
اوهام ناشی از سخن وامیزش
idols of the cave
اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the theatre
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
halucinogenic
مواد مخدره ایکه ایجاد اوهام وهذیان میکند
gain
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
track
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
find
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
average
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
equation of payments
قاعده پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
converged
تقارت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
stammered
لکنت پیدا کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
respires
امید تازه پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respire
امید تازه پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring
امید تازه پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
shocked
هول وهراس پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
shocks
هول وهراس پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
to get caught up in something
در چیزی گیر کردن
[افتادن]
[گرفتار شدن]
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح مجازی]
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com