Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
English
Persian
hike
گرفتن توپ درشروع تجمع
hiked
گرفتن توپ درشروع تجمع
hikes
گرفتن توپ درشروع تجمع
hiking
گرفتن توپ درشروع تجمع
Other Matches
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
kickoff
ضربه ازاد با پاشنه پا درشروع
pickets
صف سدکنندگان راه توپدار درشروع ضربه با پا
picket
صف سدکنندگان راه توپدار درشروع ضربه با پا
picketed
صف سدکنندگان راه توپدار درشروع ضربه با پا
honor
امتیاز اولین نفر بودن درشروع بازی گلف
aggregation
تجمع
forming up
تجمع
accumulation
تجمع
association
تجمع
congestion
تجمع
assembly
تجمع
public meeting
تجمع
accumulations
تجمع
associations
تجمع
collecting point
منطقه تجمع
assembling area
منطقه تجمع
assembly area
منطقه تجمع
hive
مرکز تجمع
turout
تجمع پرسنل
capital agglomeration
تجمع سرمایه
line official
داور خط تجمع
accumulation point
نقطه تجمع
rendezvous area
منطقه تجمع
furunculosis
تجمع چندکورک
swarmer
تجمع کننده
traffics
تجمع مدافعان
trafficking
تجمع مدافعان
trafficked
تجمع مدافعان
traffic
تجمع مدافعان
coagulation
تجمع مواد در یک ناحیه
boat rendezvous area
منطقه تجمع قایقها
rallying points
محل تجمع مجدد
associations
تداعی معانی تجمع
rallying point
محل تجمع مجدد
rendezvous area
منطقه تجمع موقت
unlawful assembly
تجمع غیر قانونی
line backing
دفاع پشت خط تجمع
number forward
مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
concentration camps
منطقه تجمع اسرا
pigmentation
تجمع رنگدانه ها در بافتها
pipe the side
تجمع گارد احترام
concentration camp
منطقه تجمع اسرا
association
تداعی معانی تجمع
loose forward
مهاجم تک رو پشت خط تجمع
line backer
مدافع پشتیبان خط تجمع
dust laden
تجمع گرد وغبار
dummies
گول زدن حریف در تجمع
recalls
دستور تجمع قوا دادن
bomb cemetery
محل تجمع بمبهای فاسد
recalled
دستور تجمع قوا دادن
broken field
محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
recall
دستور تجمع قوا دادن
coil up
تجمع ستون در راحت باش
casual water
تجمع موقتی اب روی زمین
sick call
تجمع برای رفتن به بهداری
pipe the side
فرمان تجمع گارد احترام
dummy
گول زدن حریف در تجمع
hydrothorax
تجمع مایع در حفره جنب
sacking
حمله به مهاجم پشت خط تجمع
huddled
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
riots
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
snapping
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
prisoner of war cage
محل تجمع اولیه اسرای جنگی
convoy assembly port
بندر محل تجمع ستون موتوری
convoy assembly port
بندر محل تجمع کاروان دریایی
flare
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
flares
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
snapped
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snap
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
huddle
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
huddling
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
huddles
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
rioting
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioted
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
snaps
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
riot
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
to recall the troops from Mali
دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن
hookup
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
nailed
حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
assembly order
دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
gabfest
تجمع غیر رسمی جهت گفتگوهای عمومی
nails
حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
nail
حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
forming up
تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
spermatheca
کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
encroaching
قرار دادن غیرمجاز بدن جلوتراز خط تجمع
spermathecal
کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
ashless dispersant oil
نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
cosmopolis
شهر بین المللی مرکز تجمع نژادهای مختلف
wing forward
هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
backfield line
خطی که یک یارد پشت خط تجمع مهاجمان قرار دارد
standoff half
بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
accretion
هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود
blind side
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
sacks
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
ball back
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
glaciology
علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
coalitions
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
square in
پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
coalition
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
scramble
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
marshalling
تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
rallying points
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying point
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
rallies
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallied
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
collective fire
تجمع اتش جنگ افزارها اتش جمع
capitalization
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
retrieved
پس گرفتن
blinded
گرفتن
retrieves
پس گرفتن
to get accustomed to
خو گرفتن
[به]
lute
گل گرفتن
to get used to
خو گرفتن
[به]
overtake
گرفتن
blind
گرفتن
blinds
گرفتن
retrieve
پس گرفتن
overtakes
گرفتن
seize
گرفتن
takes
گرفتن
obturate
گرفتن
seized
گرفتن
take
گرفتن
retreating
پس گرفتن
overtaken
گرفتن
lay to heart
به دل گرفتن
retreats
پس گرفتن
pushing
گرفتن
abate
اب گرفتن از
break out
در گرفتن
abated
اب گرفتن از
abates
اب گرفتن از
abating
اب گرفتن از
retreat
پس گرفتن
retreated
پس گرفتن
seizes
گرفتن
raclaim
پس گرفتن
wive
زن گرفتن
encumbers
گرفتن
to lay a wager
گرفتن
fleas
کک گرفتن
to take up
گرفتن
withdraw
پس گرفتن
flea
کک گرفتن
to nestle oneself
جا گرفتن
renovating
از سر گرفتن
encumbering
گرفتن
encumbered
گرفتن
encumber
گرفتن
grab
گرفتن
reclaims
پس گرفتن
grabbing
گرفتن
unsay
پس گرفتن
grabs
گرفتن
tong
گرفتن
to hunt out
گرفتن
to whisk away or off
گرفتن
renovates
از سر گرفتن
renovated
از سر گرفتن
accustoming
خو گرفتن
accustom
خو گرفتن
to shut off
را گرفتن
to take a wife
زن گرفتن
to station oneself
جا گرفتن
reclaim
پس گرفتن
reclaimed
پس گرفتن
reclaiming
پس گرفتن
to take fast hold of
گرفتن
accustoms
خو گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com