English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English Persian
held ball گرفتن همزمان توپ
Search result with all words
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled up گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
divided fire زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
Other Matches
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
parallelling همزمان
paralleled همزمان
parallels همزمان
synchronizer همزمان گر
contemporary همزمان
synchronic همزمان
coincidentally همزمان
parallelled همزمان
simultaneously همزمان
parallel همزمان
isochronous همزمان
isochrone همزمان
concurrent همزمان
simultaneous همزمان
paralleling همزمان
proportional همزمان
contemporaries همزمان
synchronous همزمان
concentred elimination حذف همزمان
concentred exchange تبادل همزمان
selsyn موتور همزمان
concurrent operation عملکرد همزمان
concurrent execution اجرای همزمان
concurrent training اموزش همزمان
concurrent processing پردازش همزمان
concurrent variation تغییر همزمان
concentred reaction واکنش همزمان
concurrent validity اعتبار همزمان
concurrent reinforcement تقویت همزمان
simultaneous processing پردازش همزمان
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
synchronous condenser خازن همزمان
synchronous phase advance خازن همزمان
synchronous device دستگاه همزمان
synchronous generator مولد همزمان
synchronous impedance ناگذرایی همزمان
synchronous motor موتور همزمان
synchronous network شبکه همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous reactance راکتانس همزمان
synchronous speed سرعت همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchronous communication ارتباط همزمان
synchronous admittance گذرایی همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
synchronous machine ماشین همزمان
simultaneity همزمانی همزمان
concurrently اجرای همزمان
simultaneous extinction خاموشی همزمان
syncheronous communications مخابره همزمان
synchrinized همزمان بودن
synchronic همگاه همزمان
synchronization همزمان سازی
synchronized sweep روبش همزمان
concurrent همرو همزمان
concurrent تقریباگ همزمان
synchronous transmission انتقال همزمان
synchronised همزمان کردن
synchronises همزمان کردن
synchronizing همزمان سازی
synchronizes همزمان کردن
synchronize همزمان کردن
synchronising همزمان کردن
coinciding همزمان بودن
coincides همزمان بودن
coincided همزمان بودن
coincide همزمان بودن
synchroscope همزمان نما
paralleled که همزمان ارسال می شوند
parallels که همزمان ارسال می شوند
paralleling که همزمان ارسال شود
parallels که همزمان ارسال شود
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
paralleling که همزمان ارسال می شوند
parallelled که همزمان ارسال شود
parallelled که همزمان ارسال می شوند
horizontal synchronizing همزمان ساز افقی
parallel که همزمان ارسال شود
parallel که همزمان ارسال می شوند
paralleled که همزمان ارسال شود
parallelling که همزمان ارسال می شوند
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
synchronizer دستگاه همزمان کننده
parallelling که همزمان ارسال شود
acoustic synchronizer همزمان ساز صوتی
coincident penalty پنالتی همزمان دو تیم
compatability قابلیت کار همزمان
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
binary synchronous communication ارتباطات همزمان دودویی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
synchronizing torque گشتاور پیچشی همزمان
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
synchronizing signal پیام همزمان ساز
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
synchronizing separator جداکننده همزمان سازی
concurrent programming برنامه نویسی همزمان
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
bisync synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
color sync signal پیام همزمان ساز رنگ
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
burst پیام همزمان ساز رنگ
bursts پیام همزمان ساز رنگ
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
duplexes ارسال داده در دو جهت همزمان
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
operand عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
immediate عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
tandem وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
petri nets مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
simultaneous ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
pseudostereo ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
sdlc Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
coresident دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
alternated که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
parallels کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
duplexes مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
Glasgow School [نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
parallelled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
paralleled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
paralleling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallel کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
mac کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
parallelling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
macs کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
alternates که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
paralleling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
multitasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
clocking روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
chord keying عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
paralleled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallel تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
vector پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
parallelled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
parallels تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
multi tasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
parallelling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
vectors پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
freed حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freeing حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
frees حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
secondary کانال دوم که حاوی اطلاعات کنترلی ارسالی همزمان با داده باشد
interleaved بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
entrymate اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
spool Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
spools Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
demand oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com