English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
debug گرفتن پارازیت
debugged گرفتن پارازیت
debugs گرفتن پارازیت
Other Matches
electronic jamming تولید پارازیت در دستگاههای الکترونیک پخش پارازیت الکترونیکی
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
automatic search jammer دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
disturbance پارازیت
background noise پارازیت
disturbances پارازیت
blocked پارازیت
block پارازیت
parastite پارازیت
blocks پارازیت
line noise پارازیت خط
blooper پارازیت
clutter پارازیت
noises پارازیت
cluttered پارازیت
noise پارازیت
clutters پارازیت
jamming transmitter فرستنده پارازیت
jam پارازیت دادن
jamming پارازیت فرستادن
inductive disturbance پارازیت القائی
intensity of noise شدت پارازیت
electronic jamming پخش پارازیت
input noise پارازیت ورودی
magnetic disturbance پارازیت مغناطیسی
grid noise پارازیت شبکه
disturbing current جریان پارازیت
jamming پخش پارازیت
jams پارازیت دادن
distubing voltage ولتاژ پارازیت
interference filter صافی پارازیت
interference generator مولد پارازیت
interference level سطح پارازیت
interference vcoltage ولتاژ پارازیت
interference limiter محدودکننده پارازیت
interference power توان پارازیت
interference voltage meter ولتمتر پارازیت
interefernce factor ضریب پارازیت
input noise پارازیت اولیه
jammed پارازیت دادن
jamming تولید پارازیت
noise suppression پارازیت گیری
sferics پارازیت جوی
cluttered پارازیت اتمسفری
clutter پارازیت اتمسفری
clutters پارازیت اتمسفری
noise transmitter فرستنده پارازیت
anti hum condenser خازن ضد پارازیت
atmospheric interference پارازیت جوی
static interference پارازیت جوی
noise level سطح پارازیت
radio interference پارازیت رادیویی
atmospherics پارازیت جوی
parasites صدای مزاحم پارازیت
jam مسدود کردن پارازیت
interference inverter دیود پارازیت گیر
parasite صدای مزاحم پارازیت
suppression capacitor خازن پارازیت گیر
induced noise پارازیت القاء شده
mush صدای مزاحم پارازیت
jammed مسدود کردن پارازیت
input noise voltage ولتاژ پارازیت اولیه
man made static پارازیت غیر جوی
jams مسدود کردن پارازیت
jamming پارازیت پخش کردن
snowy picture صفحه نمایش پر از پارازیت
jammed پخش پارازیت کردن در مدار
rejector دافع دستگاه دفع پارازیت
rejecter دافع دستگاه دفع پارازیت
noises صدا راه انداختن پارازیت
sweep jamming امواج سیار پارازیت رادیویی
noise صدا راه انداختن پارازیت
jam پخش پارازیت کردن در مدار
jams پخش پارازیت کردن در مدار
hash پارازیت تصویر روی یک صفحه نمایش
picture noise پارازیت روی تمام صفحه نمایش
repeater jammer دستگاه پخش پارازیت وفرستنده امواج
block پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
blocked پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
blocks پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
snows پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snowing پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snowed پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
music در رهگیری هوایی به معنی پخش پارازیت دردستگاههای الکترونیکی است
rope chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار که با طناب سیمی درست میشود
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
clatters تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatter تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
blinds گرفتن
blinded گرفتن
blind گرفتن
grab گرفتن
accustom خو گرفتن
takes گرفتن
accustoming خو گرفتن
break out در گرفتن
retakes پس گرفتن
take گرفتن
acquiring گرفتن
acquires گرفتن
acquire گرفتن
get off the ground <idiom> پا گرفتن
accustoms خو گرفتن
to lay a wager گرفتن
grabbed گرفتن
to get at گرفتن
retake پس گرفتن
retreated پس گرفتن
retreat پس گرفتن
abating اب گرفتن از
abates اب گرفتن از
accompany دم گرفتن
accompanies دم گرفتن
accompanied دم گرفتن
hold گرفتن
obturate گرفتن
catch گرفتن
grabbing گرفتن
grabs گرفتن
adeem پس گرفتن
to hunt out گرفتن
wed گرفتن
to take one's stand جا گرفتن
retreats پس گرفتن
abated اب گرفتن از
fleas کک گرفتن
overtakes گرفتن
skims گرفتن کف
ceasing گرفتن
ceases گرفتن
ceased گرفتن
cease گرفتن
skims کف گرفتن از
renovate از سر گرفتن
skimmed گرفتن کف
renovates از سر گرفتن
retrieves پس گرفتن
to shut off را گرفتن
to take a wife زن گرفتن
retaken پس گرفتن
overtaken گرفتن
to station oneself جا گرفتن
overtake گرفتن
raclaim پس گرفتن
renovated از سر گرفتن
retrieve پس گرفتن
retrieved پس گرفتن
To go bad and stink. بو گرفتن
skimmed کف گرفتن از
skim گرفتن کف
recaptures پس گرفتن
recaptured پس گرفتن
recapture پس گرفتن
receive گرفتن
receives گرفتن
renovating از سر گرفتن
to nestle oneself جا گرفتن
flea کک گرفتن
recapturing پس گرفتن
resumption از سر گرفتن
retaking پس گرفتن
To treat flippantly(lightly). شل گرفتن
seizes گرفتن
to take fast hold of گرفتن
seized گرفتن
seize گرفتن
skim کف گرفتن از
reoccupy از سر گرفتن
to whisk away or off گرفتن
acclimatises خو گرفتن
situates جا گرفتن
situating جا گرفتن
reclaim پس گرفتن
to call back پس گرفتن
to put a stop to را گرفتن
to get accustomed to خو گرفتن [به]
to bring to a stop را گرفتن
to break in گرفتن
false grip گرفتن
detract گرفتن
situate جا گرفتن
inclasp در بر گرفتن
devest گرفتن
disesteem کم گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com