Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4 milliseconds)
English
Persian
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
Other Matches
hold
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
holds
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
dehumidify
نم چیزی را گرفتن
to bring something
گرفتن چیزی
to obtain something
گرفتن چیزی
dehydrate
اب چیزی را گرفتن
to get
[hold of]
something
گرفتن چیزی
decarbonate
زغال چیزی را گرفتن
grips
محکم گرفتن چیزی
gripping
محکم گرفتن چیزی
gripped
محکم گرفتن چیزی
To treat something as a joke
چیزی را بشوخی گرفتن
rigid adherence to a thing
محکم گرفتن چیزی
grip
محکم گرفتن چیزی
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
to take something into account
در نظر گرفتن چیزی
degas
گاز چیزی را گرفتن
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
To take delivery of something.
چیزی را تحویل گرفتن
to seize something
[from somebody]
چیزی را گرفتن
[از کسی]
To turn a blind eye to something. To overlook something.
چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something
چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
To make light of something.
چیزی راسر سری گرفتن
to contract something from somebody
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
retracing
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
monopolization
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
To put something to the vote.
درباره چیزی رأی گرفتن
retrace
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraces
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
to borrow something
[from somebody]
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
stem the tide
<idiom>
جلو موج چیزی را گرفتن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
caulk
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
to wring something from somebody
[out of somebody]
از کسی چیزی به زور گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
To find fault with something ( someone ) .
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
calibrates
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
calibrate
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
superseding
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseded
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersede
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to regard something as a matter of course
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrate
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrates
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
save
نگهداشتن
reserving
نگهداشتن
hold
نگهداشتن
retained
نگهداشتن
bate
نگهداشتن
preserve
نگهداشتن
retain
نگهداشتن
sustain
نگهداشتن
preserving
نگهداشتن
reserves
نگهداشتن
preserves
نگهداشتن
holds
نگهداشتن
reserve
نگهداشتن
sustains
نگهداشتن
saves
نگهداشتن
saved
نگهداشتن
sustained
نگهداشتن
hold on
نگهداشتن
imprison
نگهداشتن
imprisoning
نگهداشتن
to keep in d.
نگهداشتن
retains
نگهداشتن
to take into custody
نگهداشتن
imprisons
نگهداشتن
retaining
نگهداشتن
to hold in restraint
نگهداشتن
retention
نگهداشتن
lock
محکم نگهداشتن
preserving
باقی نگهداشتن
station keeping
در خط نگهداشتن ناو
snubs
نگهداشتن طناب
snubbing
نگهداشتن طناب
preserves
باقی نگهداشتن
locks
محکم نگهداشتن
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
preserve
باقی نگهداشتن
chin
زیرچانه نگهداشتن
chins
زیرچانه نگهداشتن
fid
بامیله نگهداشتن
retraining
نگهداشتن در ندامتگاه
sabbattize
سبت نگهداشتن
hold over
<idiom>
طولانی نگهداشتن
snubbed
نگهداشتن طناب
tong
باانبر نگهداشتن
have custody of
امانت نگهداشتن
secures
محکم نگهداشتن
snub
نگهداشتن طناب
secure
محکم نگهداشتن
surges
تحت کشش نگهداشتن
maintain
نگهداشتن برقرار داشتن
restrains
نگهداشتن مهار کردن
restrain
نگهداشتن مهار کردن
propping
نگهداشتن پشتیبانی کردن
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
floats
روی اب نگهداشتن شناور
maintained
نگهداشتن برقرار داشتن
floated
روی اب نگهداشتن شناور
float
روی اب نگهداشتن شناور
surge
تحت کشش نگهداشتن
propped
نگهداشتن پشتیبانی کردن
prop
نگهداشتن پشتیبانی کردن
surged
تحت کشش نگهداشتن
desiccate
در جای خشک نگهداشتن
restraining
نگهداشتن مهار کردن
locked up
زیر قفل نگهداشتن
l support
نگهداشتن بصورت زاویه
keep up
<idiom>
درشرایط عالی نگهداشتن
To hold (keep) a secret close to ones chest.
رازی درسینه نگهداشتن
maintains
نگهداشتن برقرار داشتن
wage freeze
ثابت نگهداشتن دستمزد
to choke down
بزحمت دردل نگهداشتن
safeguarding
تامین کردن امن نگهداشتن
tallying
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguards
تامین کردن امن نگهداشتن
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
safeguarded
تامین کردن امن نگهداشتن
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
tally
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
safeguard
تامین کردن امن نگهداشتن
heading hold
روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
stay
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
To keep onesface ruddy by the slap it has receive.
<proverb>
با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
stayed
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
lay to
قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
eat one's cake and have it too
<idiom>
هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
boost control
سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
carry light
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
bolstered
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
battens
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
screen
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
lies
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
screened
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
bolster
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
lie
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
screens
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screening, screenings
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
nothing to the right
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
bolsters
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
batten
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
lied
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
beechive spring
فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
still fishing
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
capture
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tee
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
captures
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tees
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teeing
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com