Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
pokier
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
poky
گرفته دلگیر
Other Matches
pokey
دلگیر
displeased
دلگیر
heart rending
غم انگیز دلگیر
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
heartsore
دل گرفته
dulled
گرفته
dullest
گرفته
thickest
گرفته
thicker
گرفته
dulling
گرفته
pokey
گرفته
dulls
گرفته
air less
گرفته
duller
گرفته
accustomed
خو گرفته
choky
گرفته
comate
مه گرفته
darksome
گرفته
brumous
مه گرفته
fustier
بو گرفته
fusty
بو گرفته
low spirited
گرفته
low-spirited
گرفته
folded in mist
مه گرفته
dull
گرفته
hoarsest
گرفته
hoarser
گرفته
fustiest
بو گرفته
clouded
گرفته
adopted
گرفته
muzzy
گرفته
sombrous
گرفته
gruff
گرفته
chock full
گرفته
rancid
بو گرفته
muggy
گرفته
uptight
گرفته
thick
گرفته
bunged up
قی گرفته
fogbound
مه گرفته
hoarse
گرفته
mistful
مه گرفته
addicted
خو گرفته
blear eyes
چشمان قی گرفته
leaded
سرب گرفته
hoarsely
بطور گرفته
began
دست گرفته
cerated
موم گرفته
fonder
انس گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
fond
انس گرفته
blear
گرفته وتاریک
rheumatic
رماتیسم گرفته
dulls
کندشدن گرفته
dulling
کندشدن گرفته
fondest
انس گرفته
dullest
کندشدن گرفته
caught
گرفته شده
derivatives
گرفته شده
duller
کندشدن گرفته
derivative
گرفته شده
dulled
کندشدن گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
smoky
دود گرفته
eerie
ترساننده گرفته
verminous
شپش گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
mity
کزم گرفته
mistful
میغ گرفته
medalled
مدال گرفته
solemn
گرفته موقرانه
on the panel
جزوصورت گرفته
patinated
زنگار گرفته
patinous
کبره گرفته
tristful
گرفته محزون
triste
گرفته محزون
to d. itself
گرفته شدن
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
reposing upon
قرار گرفته بر
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
maggoty
کرم گرفته
in mourning
چرک گرفته
addicts
: خو گرفته معتاد
filmier
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
drippy
هوای گرفته
filmy
غبار گرفته
addict
خو گرفته معتاد
wont
خو گرفته عادت
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
dull
کندشدن گرفته
measly
کرم گرفته
lowers
هوای گرفته وابری
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
skims
شیر خامه گرفته
She was depressed.
دلش گرفته بود
lower
هوای گرفته وابری
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
lowered
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
mucid
بوزک زده بو گرفته
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
in contemplation
درنظر گرفته شده
included
دور گرفته شده
i had been caught
گرفته شده بودم
He was choking .
گلویش گرفته بود
my time is occupied
وقتم گرفته است
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
assumed
بخود گرفته عاریتی
malty
خو گرفته به ابجو خوری
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
foul house
چشمی گرفته لنگر
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
skimmed
شیر خامه گرفته
game
شکار گرفته شده
lour
گرفته شدن عبوس
mossy
خزه گرفته باتلاقی
AC
گرفته شده است
funky
بوی ناه گرفته
skim
شیر خامه گرفته
low-key
دارای صدای گرفته
low key
دارای صدای گرفته
underlying
در زیر قرار گرفته
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
applique
مورد استفاده قرار گرفته
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
borrowed money
پول قرض گرفته شده
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
claque
پول گرفته اند دست بزنند
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
endorsee
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
speed traps
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
cudbear
ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
speed trap
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
his leg rested on a stone
پایش روی سنگی قرار گرفته بود
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
intake
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
anti propeller end
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
enclaves
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
cathectic
تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
intakes
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
I was bitten by a dog.
من توسط
[بوسیله]
سگی گاز گرفته شدم.
enclave
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
concentric shafts
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
area
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
the boxes were nested
جعبه ها یکی در توی دیگری قرار گرفته بودند
areas
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
raw silk
ابریشم خام
[ابریشمی که صمغ آن گرفته نشده است.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com