English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
solemn گرفته موقرانه
Other Matches
gravely موقرانه
seriously موقرانه
gracefully موقرانه
in sad earnest موقرانه
solemnly موقرانه با ائین و تشریفات
patinated جرم گرفته کبره گرفته
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
accustomed خو گرفته
dulling گرفته
duller گرفته
thicker گرفته
thick گرفته
muzzy گرفته
adopted گرفته
dullest گرفته
air less گرفته
brumous مه گرفته
thickest گرفته
fogbound مه گرفته
bunged up قی گرفته
low-spirited گرفته
low spirited گرفته
fusty بو گرفته
fustiest بو گرفته
fustier بو گرفته
dulls گرفته
rancid بو گرفته
dull گرفته
muggy گرفته
gruff گرفته
dulled گرفته
addicted خو گرفته
clouded گرفته
hoarsest گرفته
hoarser گرفته
mistful مه گرفته
folded in mist مه گرفته
heartsore دل گرفته
darksome گرفته
uptight گرفته
comate مه گرفته
pokey گرفته
choky گرفته
hoarse گرفته
sombrous گرفته
chock full گرفته
rheumatic رماتیسم گرفته
fond انس گرفته
fonder انس گرفته
fondest انس گرفته
aeruginous زنگ گرفته
to d. itself گرفته شدن
in mourning چرک گرفته
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
dulls کندشدن گرفته
maggoty کرم گرفته
patinous کبره گرفته
reposing upon قرار گرفته بر
patinated زنگار گرفته
dullest کندشدن گرفته
mity کزم گرفته
mistful میغ گرفته
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
dulling کندشدن گرفته
on the panel جزوصورت گرفته
began دست گرفته
triste گرفته محزون
drippy هوای گرفته
derivative گرفته شده
derivatives گرفته شده
airless گرفته یا دم کرده
caught گرفته شده
smoky دود گرفته
blear گرفته وتاریک
blear eyes چشمان قی گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
medalled مدال گرفته
rainy تر رگبار گرفته
hoarsely بطور گرفته
tristful گرفته محزون
verminous شپش گرفته
pokier گرفته دلگیر
pokiest گرفته دلگیر
poky گرفته دلگیر
divorcee زن طلاق گرفته
divorcees زن طلاق گرفته
cerated موم گرفته
duller کندشدن گرفته
addict خو گرفته معتاد
addicts : خو گرفته معتاد
filmier غبار گرفته
filmy غبار گرفته
filmiest غبار گرفته
wont خو گرفته عادت
measly کرم گرفته
dulled کندشدن گرفته
dull کندشدن گرفته
leaded سرب گرفته
eerie ترساننده گرفته
skim شیر خامه گرفته
foul house چشمی گرفته لنگر
low-key دارای صدای گرفته
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
low key دارای صدای گرفته
lour گرفته شدن عبوس
i had been caught گرفته شده بودم
skimmed شیر خامه گرفته
skims شیر خامه گرفته
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
She was depressed. دلش گرفته بود
assumed بخود گرفته عاریتی
included دور گرفته شده
He was choking . گلویش گرفته بود
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
lowering هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
lower هوای گرفته وابری
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
in contemplation درنظر گرفته شده
underlying در زیر قرار گرفته
mossy خزه گرفته باتلاقی
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
funky بوی ناه گرفته
game شکار گرفته شده
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
my time is occupied وقتم گرفته است
lour هوای گرفته وابریwerewolf
lowers هوای گرفته وابری
AC گرفته شده است
malty خو گرفته به ابجو خوری
mucid بوزک زده بو گرفته
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
hard bitten سخت گاز گرفته شده
bloods hot eyes چشمان قرمز و خون گرفته
subereous از چوب پنبه گرفته شده
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
semidiurnal در نصف روز انجام گرفته
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
we are beset with dangers خطرها ما را فرا گرفته اند
weanling کودک تازه از شیر گرفته
woofer دارای صدای کوتاه و گرفته
parrot learned طوطی وار یاد گرفته
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
capsulate درمحفظه یاحفره قرار گرفته
borrowed money پول قرض گرفته شده
applique مورد استفاده قرار گرفته
jugate روی هم قرار گرفته جفت
oppressed تحت ستم قرار گرفته
tried در محک ازمایش قرار گرفته
throatier دارای صدای گرفته وخشن
blighted زنگ زده شپشه گرفته
throaty دارای صدای گرفته وخشن
throatiest دارای صدای گرفته وخشن
designed در نظر گرفته شده مخصوص
The car is on fire. اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
bloodshot سرخ وورم کرده خون گرفته
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
bluest مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Everybody stands in awe of him. ازهمه زهر چشم گرفته است
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
it follows necessarily that ناچار این نتیجه گرفته میشود
prussic acid اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
arrowroot نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
claque پول گرفته اند دست بزنند
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
leachate مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
The rumour is gaining ground that … این شایعه قوت گرفته است که ...
leach [liquid formed by leaching] مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
bleary دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
inland duty حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
cudbear ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
his leg rested on a stone پایش روی سنگی قرار گرفته بود
endorsee کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
ordinee کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
give a catch زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
enclave ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
speed traps مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
speed trap مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
anti propeller end انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
cathectic تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
I was bitten by a dog. من توسط [بوسیله] سگی گاز گرفته شدم.
enclaves ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
intake مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
intakes مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
A further increase is considered unlikely [regarded as unlikely] . افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
macroelement تعداد داده ها که به عنوان یک عضو در نظر گرفته می شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com