Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (2 milliseconds)
English	Persian
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
Search result with all words
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
Other Matches
celsius thermometer	گرماسنج
calorimeter	گرماسنج
thermometer	گرماسنج
thermometre	گرماسنج گرمانما
f.thermometer	گرماسنج فارنهایت
clinical thermometer	گرماسنج طبی
thermometric	وابسته به گرماسنج
thermometers	گرماسنج گرمانما
thermopile	پیل گرماسنج
thermometer	گرماسنج گرمانما
resistance thermometer	گرماسنج مقاومتی
mercury thermometer	گرماسنج جیوهای
bemetallic thermometer	گرماسنج زوج فلزی
thermograph	گرماسنج خودکمار دمانما
pyrheliometer	گرماسنج ونیرو سنج خورشید
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
peaking	حداکثر
peaks	حداکثر
uttermost	حداکثر
maximal	حداکثر
peak	حداکثر
endurance	حداکثر
maximum	حداکثر
outside	حداکثر
outsides	حداکثر
full bore	حداکثر تلاش
maximum slope	حداکثر شیب
maximum output	خروجی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum profit	حداکثر سود
global maximum	حداکثر مطلق
flat out	حداکثر سرعت
flank speed	حداکثر سرعت
maximum price	حداکثر بها
full speed	حداکثر سرعت
maximal	وابسته به حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
peaking	حداکثر کاکل
peak load	بار حداکثر
peak voltage	ولتاژ حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
maximum demand	بار حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
relative maximum	حداکثر نسبی
high tide	حداکثر مد دریا
high tides	حداکثر مد دریا
submaximal	زیر حداکثر
payload	حداکثر بار
supercharge	خرج حداکثر
peaks	حداکثر کاکل
payloads	حداکثر بار
peak	حداکثر کاکل
peak load	حداکثر بار
optimum height	حداکثر ارتفاع
peak demand	حداکثر تقاضا
maximum work	کار حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
flank speed	حداکثر سرعت قایق
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
breaking load	حداکثر تحمل بار
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
utmost	منتهای کوشش حداکثر
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
great diurnal range	حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
supercharge	خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
optimize	کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
hovering ceiling	حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
prudent limit of patrol	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com