Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
fervidity	گرمی زیاد
fervidness	گرمی زیاد
Other Matches
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
zing	گرمی
heats	گرمی
heat	گرمی
glows	گرمی
glow	گرمی
hotness	گرمی
fieriness	گرمی
mugginess	گرمی
fervency	گرمی
ardour	گرمی
glowed	گرمی
fervor	گرمی
reliance	دل گرمی
cordiality	گرمی
warmly	به گرمی
warmth	گرمی
ardor	گرمی
rut	گرمی
ruts	گرمی
fervour	گرمی
prickly heat	گرمی دانه
mettle	گرمی غیرت
i rest upon your promise	پشت گرمی
stewing	گرمی داغی
stew	گرمی داغی
gram equivalent	هم ارز گرمی
ebullience	گرمی و نشاط
stews	گرمی داغی
stewed	گرمی داغی
tepefaction	نیم گرمی
tepidity	نیم گرمی
gramme equivalent	هم ارز گرمی
zeal	گرمی تعصب
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
with open arms <idiom>	با گرمی استفاده کردن
gram equivalent weight	وزن گرمی هم ارز
Chess is my pastim (hobby).	سر گرمی من شطرنج است
She has a delightfully mellow voice .	صدای گرمی دارد
pyrogenic	گرمازا گرمی بخش
gram atomic weight	وزن گرمی اتم
trust	اطمینان پشت گرمی
trust	پشت گرمی داشتن به
trusted	اطمینان پشت گرمی
trusted	پشت گرمی داشتن به
trusts	اطمینان پشت گرمی
trusts	پشت گرمی داشتن به
pyrogenous	گرمازا گرمی بخش
eruption of rash	درامدن گرمی دانه
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
leans	خم شدن پشت گرمی داشتن
He is a warn blooded person.	آدم خون گرمی است
He has a delightful touch on the guitar .	گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
leaned	خم شدن پشت گرمی داشتن
lean	خم شدن پشت گرمی داشتن
milliequvalent weight	وزن هم ارز میلی گرمی
calefacient	داروی گرم کننده گرمی ده
warm up	دست گرمی بازی کردن
sales talk	مذاکره وبازار گرمی برای فروش
horse trade	بازار گرمی وچانه زنی درمعاملات
cambric tea	نوشابه گرمی از اب و شیر وشکر و اغلب چای
To be a good conversationalist .	دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
excessive	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
plethoric	زیاد
not a lettle	زیاد
immane	زیاد
in excess	زیاد
fulsome	زیاد
greatest	زیاد
vastly	زیاد
ranksack	زیاد
great-	زیاد
great	زیاد
heart break	غم زیاد
overmuch	زیاد
outrageously	زیاد
extortionary	زیاد
late	زیاد
muckle	زیاد
mickle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
intense	زیاد
superabundant	زیاد
widely	زیاد
extortionate	زیاد
too	زیاد
plaguily	زیاد
egregiously	زیاد
effusively	زیاد
populous	زیاد
large adv	زیاد
over and above	زیاد
no end of	زیاد
in quantities	زیاد
many	زیاد
rife	زیاد
highs	زیاد
overly	زیاد
thickest	زیاد
widest	زیاد
numerous	زیاد
profoundly	زیاد
intensively	زیاد
immoderate	زیاد
tremendously	زیاد
wider	زیاد
thicker	زیاد
highest	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
swingeing	زیاد
profusely	زیاد
intensely	زیاد
greatly	زیاد
thick	زیاد
wide	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
highly	زیاد
much	زیاد
to a large extent	زیاد
heartbreak	غم زیاد
supererogatory	زیاد
squeamishness	زیاد
squeamishly	زیاد
copious	زیاد
heavily	زیاد
extensive	زیاد
glaring	زیاد
too much	زیاد
mortally	زیاد
very	زیاد
high	زیاد
excessive eating	خوردن زیاد
swarms	دسته زیاد
oodles	خیلی زیاد
overloads	زیاد پر کردن
overloaded	زیاد پر کردن
torrid	زیاد گرم
eclat	سروصدا زیاد
diuresis	ادرار زیاد
diaphoresis	عرق زیاد
lots	خیلی زیاد
excessive love	دوستی زیاد
multiplies	زیاد شدن
multiplying	زیاد شدن
swarm	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
frequent visiting	دیدنی زیاد
furor	خشم زیاد
full tilt	باسرعت زیاد
finicality	خودارایی زیاد
multiplied	زیاد شدن
exuberantly	بفراوانی زیاد
multiply	زیاد شدن
floridly	با ارایش زیاد
exquisite taste	سلیقه زیاد
desudation	خوی زیاد
quaff	زیاد نوشیدن
hell bent	زیاد خمیده
hell-bent	زیاد خمیده
terror	ترس زیاد
far	زیاد خیلی
accretive	زیاد شونده
aggrandise	زیاد شدن
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
alto relievo	برجستگی زیاد
boosters	زیاد کننده
booster	زیاد کننده
downpour	بارندگی زیاد
extreme	خیلی زیاد
increase	زیاد کردن
increased	زیاد کردن
increases	زیاد کردن
queasy	زیاد دقیق
extravagantly	با افراط زیاد
terrors	ترس زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
quaffs	زیاد نوشیدن
consumedly	بطور زیاد
d. haste	شتاب زیاد
dense ignorance	نادانی زیاد
deprecation	افهاربیمیلی زیاد
quaffing	زیاد نوشیدن
quaffed	زیاد نوشیدن
desudation	عرق زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
carnosity	گوشت زیاد
an abundance of	مقدار زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
at long intervals	بفواصل زیاد
augmenter	زیاد کننده
bad nip	تای زیاد
boisterously	باصدای زیاد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com