Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
decarburizing
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
Other Matches
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
carbon dioxide
دی اکسید کربن
hypercapnia
افزایش کربن اکسید در خون
high carbon steel
فولاد با کربن زیاد
plain carbon steel
فولاد کربن غیرالیاژی
dry ice
یخی که از جامدکردن اکسید دو کربن بدست میاید
ingot iron o.steel
فولاد کربن گیری شده
carbon steel
فولاد کربن یا فولاد سخت
hyperventilation
تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
radiocarbon
کربن 41
carbon
کربن
invar
کربن
carbon monoxide
منواکسید کربن
asymmetric carbon
کربن بی تقارن
acetylenic carbon
کربن استیلنی
primary carbon
کربن 1 درجه
tertiary carbon
کربن 3 درجه
carburization
ترکیب با کربن
carbonize
کربن سازی
carbon fixed
کربن ثابت
cabonic
حاصل از کربن
active carbon
کربن فعال
carbinol carbon
کربن کربینول
anomeric carbon
کربن انومری
carbon deposite
لایه کربن
carbon cycle
سیکل کربن
secondary carbon
کربن 2 درجه
carbon free
کربن ازاد
carbon holder
پایه کربن
carbonaceous
کربن دار
decarburization
کربن گیری
decarburize
کربن گرفتن
recarburizer
کربن دهنده
radiocarbon
کربن پرتوزا
activated carbon
کربن فعال شده
iron carbon diagram
نمودار اهن- کربن
iron carbon alloy
الیاژ اهن و کربن
tertiary carbon
کربن نوع سوم
crater in positive carbon
گودی کربن مثبت
primary carbon
کربن نوع اول
surface decarburization
کربن گیری سطحی
cored carbon
کربن هسته دار
activated charcoal
کربن فعال شده
arc lamp carbon
کربن لامپ قوسی
secondary carbon
کربن نوع دوم
carboning a lamp
کربن گذاری لامپ
hydro carbon
ترکیب هیدروژن و کربن
carbureted steel
پولاد کربن دار
carbonate
بصورت کربن دراوردن
ultra high carbon steels
فولادهای فرا- پر- کربن
high carbon steel
فولادی با میزان کربن 5/0%تا 50/1%
CFC
مخفف کلروفلورو کربن
recarburize
کربن گیری مجدد
carbon arc welding
جوشکاری با جرقه کربن
CFCs
مخفف کلروفلورو کربن
carbon arc lead burning
جوش سرب با جرقه کربن
carbide
ترکیبی از کربن و چند عنصرفلزی
ethylene
هیدرو کربن اشباع نشده
carbon arcwelding
جوش قوسی بوسیله کربن
carbohydrate
ترکیبات خنثی کربن واکسیژن وهیدرژن
carbohydrates
ترکیبات خنثی کربن واکسیژن وهیدرژن
gutta percha
هیدرو کربن صمغ گیاهی درختان مختلف
anthracite
زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
nitralloy
قطعات نیتریده شده حاوی مقادیر جزئی کربن الومینیوم کرم منیزیوم و احتمالا گوگردو غیره
carbon tracking
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
well-to-do
<idiom>
پول کافی برای امرار معاش کردن
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
steel wool
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
Fustat rug
فرش فسطاط
[فرش فسطاط پس از آزمایش کربن قدیمی ترین فرش دنیا بعد از پازیریک شناخته شده و به قرن هفدهم میلادی نسبت داده می شود.]
zinc oxid
اکسید روی به فرمول ZnO اکسید دو زنگ
celsius temperature scale
مقیاس دمای سلسیوس مثیاس دمای سانتی گراد
burn up
<idiom>
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
oxide
اکسید آهن برای پوشش روی دیسک یا نوار مغناطیسی
oxides
اکسید آهن برای پوشش روی دیسک یا نوار مغناطیسی
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
end in itself
<idiom>
مکان کافی برای راحت بودن
on easy street
<idiom>
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
Is there enough time to change trains?
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
subliminally
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
pillows
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
austempering
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
beechive spring
فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
crocus cloth
پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
characteristic diagram for the steel
دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
long run
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
demurrer
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
centigrade temperature scale
مقیاس دمای سانتی گراد مقیاس دمای سلیسوس
state tiger
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
baked
سوختن خشک کردن
bakes
سوختن خشک کردن
bake
سوختن خشک کردن
oxymercuriation
اکسید جیوه دار کردن
smoldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders
بی اتش سوختن خاموش کردن
smolder
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder
بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
diesel ramjet
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
ebam
Addressed ElectricBeam دستگاه ذخیره الکترونیکی که از مدارهای الکترونیکی برای کنترل اشعهای از یک سطح نیمه هادی اکسید فلز خوانده یا در ان می نویسد استفاده میکندemory
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
attention
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
temper steel
نرم کردن فولاد
icing
مسلح کردن بتون فشرده کردن فولاد
restoration
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
leave (let) well enough alone
<idiom>
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
ages
سرد وسخت کردن فولاد
age
سرد وسخت کردن فولاد
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
steel face
روکش کردن یا روسازی کردن با فولاد
hollerith code
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
oxyde
اکسید
oxides
اکسید
oxide
اکسید
copper oxide
اکسید مس
refractory oxide
اکسید دیرگداز
ytterbium oxide
ایتربیم اکسید
lime
کلسیم اکسید
minium
اکسید قرمز
yttria
ایتریم اکسید
yttrium oxide
ایتریم اکسید
aluminum oxide
اکسید الومینیوم
oxidant
اکسید کننده
zirconium oxide
زیرکونیم اکسید
refractory oxide
اکسید نسوز
limes
کلسیم اکسید
oxidation film
قشر اکسید
caustic lime
کلیسم اکسید
zirconium dioxide
زیرکونیم دو اکسید
oxide skin
پوسته اکسید
oxidizer
اکسید کننده
benzophenone oxide
بنزوفنون اکسید
alumina
اکسید الومینیوم
ferrous oxide
اکسید فرو
calx
کلیسم اکسید
silica
اکسید سیلیسیوم
acid oxide
اکسید اسیدی
copper oxide rectifier
یکسوکننده مس- اکسید
calcium oxide
کلسیم اکسید
ytterbia
ایتربیم اکسید
burnt lime
کلیسم اکسید
zinc oxide
اکسید روی
dioxide
دارای دو اکسید
to burn out
سوختن
broils
سوختن
combustion
سوختن
burn
سوختن
consumption
سوختن
broiled
سوختن
burn in
سوختن
broiling
سوختن
burns
سوختن
broil
سوختن
total temperature
دمای کل
neel temperature
دمای نل
spatalite
اکسید قرمز روی
oxide coated cathode
کاتد اکسید اندود
alumina
گل پاک یا اکسید الومینیوم
ruby zinc
اکسید قرمز روی
red zinc ore
اکسید قرمز روی
incandescent metallic oxid cathode
کاتد اکسید فلزی
red oxide of zinc
اکسید قرمز روی
oxidation coefficient
ضریب اکسید شوندگی
zincite
اکسید قرمز روی
oxide cathode
کاتد اکسید اندود
oxide skin
قشر نازک اکسید
tutty
گرد اکسید دو زنگ
smouldered
سوختن ودودکردن
smoldered
سوختن ودودکردن
heat of combustion
گرمای سوختن
smoldering
سوختن ودودکردن
heat value
گرمای سوختن
singed
سوختن بودادن
singeing
سوختن بودادن
heating value
گرمای سوختن
singe
سوختن بودادن
smolders
سوختن ودودکردن
to fret and fume inwardly
سوختن وساختن
smoulder
سوختن ودودکردن
smoulders
سوختن ودودکردن
singes
سوختن بودادن
smouldering
سوختن ودودکردن
afire
در حال سوختن
smolder
سوختن ودودکردن
incinerate
بااتش سوختن
melted
از گرما سوختن
blow out
سوختن انفجار
to grin and bear it
سوختن وساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com