Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
mass squad
گروه توده
Search result with all words
mob law
قانونی که توده و گروه مردم وضع و اجرا نمایند
proletarianism
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
lot
گروه
[توده]
از مردم یا چیزها
Other Matches
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
tump
توده درختان واقع بر روی تپه توده
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
stacks
توده
accumulations
توده
accumulation
توده
pyre
توده
stacked
توده
shocked
توده
tag rag
توده
dollops
توده
shock
توده
stack
توده
massing
توده
mass
توده
bulk
توده
stand
توده
agglomeration
توده
agglomerative
توده شو
aggregation
توده
block
توده
blocked
توده
blocks
توده
massive
توده
massively
توده
congeries
توده
sand pile
توده شن
masses
توده
pyres
توده
riff raff
توده
the rabble
توده
ratag
توده
wad
توده
wads
توده
cumuli
توده
cumulus
توده
cumulation
توده
shelling
توده
esquillage
توده
aggregate
توده
aggregates
توده
volume
توده
volumes
توده
heap
توده
shell
توده
heaping
توده
conglomerations
توده
conglomeration
توده
shells
توده
hill
توده
hills
توده
oodles
توده
piled
توده
ruck
توده
rucks
توده
plebs
توده
pile
توده
the many
توده
ricked
توده
clot
توده
ricking
توده
ricks
توده
shocks
توده
lot
توده
the vulgar
توده
dollop
توده
rick
توده
the masses
توده
populace
توده
varletry
توده
heaps
توده
clotting
توده
clots
توده
quarry
توده انباشته
quarries
توده انباشته
biomass
توده زنده
quarrying
توده انباشته
cairn
توده سنگ
massif
توده سنگ
cairns
توده سنگ
hill
توده کردن
hill
توده خاک
shock
توده کردن
biomass
زیوه توده
clouds
توده ابرومه
dunghill
توده مزبله
cumulate
توده کردن
critical mass
توده حساس
critical mass
توده مهم
banks
کناره توده
bank
کناره توده
bloc
توده قلنبه
blocs
توده قلنبه
coacervate
توده شده
massifs
توده سنگ
shocked
توده کردن
cesspool
توده کثافت
glomeration
توده شدن
biomass
زیست توده
cloud
توده ابرومه
clouding
توده ابرومه
dunghill
توده فضولات
hills
توده کردن
hills
توده خاک
riffraff
زیادی توده
glaciers
توده یخ غلتان
glaciers
توده یخ غلطان
stack
توده اجر
lump
توده کردن
lumped
توده کردن
lumps
توده کردن
massing
توده مردم
snowdrifts
برف توده
masses
انبوه توده
popular
توده پسند
masses
توده مردم
glacier
توده یخ غلتان
massing
انبوه توده
populace
توده مردم
mass
توده مردم
mass
انبوه توده
dune
توده شن ساحلی
shocks
توده کردن
air mass
توده هوا
accumulation of snow
توده برف
ruck
توده کردن
aggregation
اجتماع توده
rucks
توده کردن
agglomerate
توده انبوه
hoi polloi
توده مردم
plebeian
توده مردم
bulk
توده اکثریت
glacier
توده یخ غلطان
woodpile
توده چوب
woodpiles
توده چوب
plebeians
توده مردم
snowdrift
برف توده
the rank and file
توده ارتش
the multitude
توده مردم
barrows
پشته توده
barrow
پشته توده
fire-storms
توده اتش
fire-storm
توده اتش
fire storm
توده اتش
the million
توده مردم
demos
توده مردم
pig lead
توده سرب
blocks
توده قلنبه
wadable
توده کردنی
iceberg
توده یخ غلتان
iceberg
توده یخ شناور
icebergs
توده یخ غلتان
block
توده قلنبه
icebergs
توده یخ شناور
lot
توده انبوه
pig iron
اهن توده
stacks
توده اجر
gross
وحشی توده
rolling mass
توده غلطان
roturier
عضو توده
sand hill
ریگ توده
grossed
وحشی توده
grosser
وحشی توده
grossing
وحشی توده
grosses
وحشی توده
stacks
توده کردن
stacked
توده اجر
omnibuses
توده مردم
omnibus
توده مردم
stacker
توده کننده
stack
توده کردن
snow drift
توده برف
stacked
توده کردن
grossest
وحشی توده
mass psychology
روانشناسی توده ها
mass formation
ارایش توده
sand pile
توده ماسه
mass concrete
بتن توده
compile
توده کردن
aggregates
توده کردن
compiled
توده کردن
compiles
توده کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com