English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
center گروه مرکزی
Other Matches
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde گروه بیشمار گروه
hordes گروه بیشمار گروه
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
centerline خط مرکزی
cl خط مرکزی
cores مرکزی
focal line خط مرکزی
axial مرکزی
core مرکزی
centre pocket مرکزی
centrical مرکزی
central مرکزی
central pumping station مرکزی
focal مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
holding company شرکت مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
head office دفتر مرکزی
centre game بازی مرکزی
centrically بطور مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central site سایت مرکزی
central bank بانک مرکزی
central office دفتر مرکزی
central تلفن چی مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
central position وضعیت مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
head office اداره مرکزی
central load بار مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
central fissure شیار مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
central government حکومت مرکزی
central head فشار مرکزی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
centralism مرکزی نگری
central canal مجرای مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
central city شهر مرکزی
centripetal جانب مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
centrum جسم مرکزی
axial pressure فشار مرکزی
centralist مرکزی نگر
subcentral زیر مرکزی
central heating حرارت مرکزی
three center bonding پیوند سه مرکزی
three centred curve منحنی سه مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
centralists مرکزی نگر
central heating گرمایش مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
concourse تالار مرکزی
state government دولت مرکزی
mainframes پردازنده مرکزی
mainframe پردازنده مرکزی
eccentricities برون مرکزی
center distance فاصله مرکزی
center base میدان مرکزی
centralized plan پلان مرکزی
eccentricity برون مرکزی
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
post office اداره مرکزی پست
heartlands منطقه مرکزی وحیاتی
core هسته مرکزی مفتول
gold دایره مرکزی هدف
golds دایره مرکزی هدف
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
cns دستگاه عصبی مرکزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
conurbation شهر مهم مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
conurbations شهر مهم مرکزی
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
heartland منطقه مرکزی وحیاتی
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
post offices اداره مرکزی پست
inner city بخش مرکزی شهر
centered وسط ونقطه مرکزی
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
geocentric دوران زمین مرکزی
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
axis of the bore محور مرکزی لوله
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
rimland حومه ناحیه مرکزی
center وسط ونقطه مرکزی
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
cento سازمان پیمان مرکزی
one shot pump پمپ روغن مرکزی
centers وسط ونقطه مرکزی
multicenter binding پیوند چند مرکزی
inner cities بخش مرکزی شهر
cores هسته مرکزی مفتول
GHQ مخفف ستاد مرکزی
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
downtown قسمت مرکزی شهر
centred وسط ونقطه مرکزی
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
nave تالار مرکزی صحن
naves تالار مرکزی صحن
centre وسط ونقطه مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
pecans درخت گردوی امریکای مرکزی
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
pecan درخت گردوی امریکای مرکزی
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
high asia قسمت بلند و مرکزی امریکا
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
osset اریایی نژادان قفقاز مرکزی
radian زاویه مرکزی قوس دایره
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
directrix خط مرکزی منطقه اتش توپ
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
geocentric دارای مرکزی در زمین زمینی
geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
keel ستون عرضی مرکزی ناو
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
keels ستون عرضی مرکزی ناو
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalitarianism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
wing section بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
abneural واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
danish gambit گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
collection ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
tulip design طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
peripheral قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
microprocessors مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
multistation access unit buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
microprocessor مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
integrated محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
log بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
star network topology شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
collections ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com