Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
sig
گروه مشترک المنافع ویژه
Search result with all words
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
Other Matches
commonweal
مشترک المنافع
common wealth
مشترک المنافع
commonwealths
مشترک المنافع
commonwealth
مشترک المنافع
common wealth
ملل مشترک المنافع
common wealth
ممالک مشترک المنافع
commonwealths
کشورهای مشترک المنافع جمهور
the common wealth of australia
ممالک مشترک المنافع استرالیا
commonwealth games
جام کشورهای مشترک المنافع
commonwealth
کشورهای مشترک المنافع جمهور
trade follows the flag
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
crown colony
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
dominion
ار 9491 این کلمه معادل "مملکت عضو جامعه ممالک مشترک المنافع بریتانیا" commonwealthcountry قرار گرفته است
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
colombo plan
طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
joint task force
گروه رزمی مشترک
special party
گروه ویژه
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
subscriber
مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint
نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers
مشترک روزنامه وغیره مشترک
speciality
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
conjoint
مشترک
subscribers
مشترک
intercommon
حق مشترک
subscriber
مشترک
commonest
مشترک
commoners
مشترک
common
مشترک
joint
مشترک
held in common
مشترک
common user
مشترک
participants
مشترک
commonality
مشترک
commonalities
مشترک
party line
خط مشترک
party lines
خط مشترک
subscriber's line
خط مشترک
sense
حس مشترک
senses
حس مشترک
sensed
حس مشترک
participant
مشترک
complex fraction
برخه مشترک
coenotrope
گرایش مشترک
EEC
بازار مشترک
complex fraction
مخرج مشترک
middling
جمله مشترک
collective
مشترک عمومی
concerted action
عمل مشترک
cenotrope
گرایش مشترک
co-authors
نویسندهی مشترک
co-author
نویسندهی مشترک
trunk circuit
معبر مشترک
tenancy in common
استیجار مشترک
telephone subscriber
مشترک تلفنی
synergy
عمل مشترک
common wall
دیوار مشترک
condominiums
تسلط مشترک
condominiums
حاکمیت مشترک
interface
وجه مشترک
interface
سطح مشترک
interfaces
وجه مشترک
Common Market
بازار مشترک
interfaces
سطح مشترک
condominium
حکومت مشترک
condominium
مالکیت مشترک
condominium
حاکمیت مشترک
condominium
تسلط مشترک
condominiums
حکومت مشترک
condominiums
مالکیت مشترک
subscriber's station
مرکز مشترک
common trait
ویژگی مشترک
party wall
دیوار مشترک
common fraction
مخرج مشترک
common fronties
مرز مشترک
common denominators
مخرج مشترک
common fate
سرنوشت مشترک
common factor
عامل مشترک
coinsurance
بیمه مشترک
combined publications
نشریات مشترک
common area
ناحیه مشترک
subscriber line
خط مشترک
[مخابرات]
common denominator
مخرج مشترک
subscriber's cable
کابل مشترک
party walls
دیوار مشترک
common gender
جنس مشترک
common storage
حافظه مشترک
subscriber's number
شماره مشترک
common progarm
برنامه مشترک
common multiple
مضرب مشترک
caveat subscriptor
اخطار به مشترک
party line
مرز مشترک
co insurance
بیمه مشترک
party lines
مرز مشترک
rachis
دیرک مشترک
common language
زبان مشترک
subscriber's line
خط متعلق به مشترک
meant
میان مشترک
bottom layer
لایه مشترک
interrelation
مناسبات مشترک
jointly owned property
مال مشترک
joint costs
هزینه مشترک
joint declaration
بیانیه مشترک
joint demand
تقاضای مشترک
coefficients
عامل مشترک
coefficient
عامل مشترک
joint exercise
تمرین مشترک
joint exercise
مانور مشترک
co-operation
کار مشترک
halvers
نیمه مشترک
common
مشترک اشتراکی
commoners
مشترک اشتراکی
joint costs
هزینههای مشترک
joint zone
منطقه مشترک
intercommunion
اقدام مشترک
intercommunion
ارتباط مشترک
joint account
حساب مشترک
joint adventure
تجارت مشترک
insurance certificate
بیمه مشترک
joint supply
عرضه مشترک
joint command
فرماندهی مشترک
joint command
یکان مشترک
joint committee
کمیسیون مشترک
intersections
فصل مشترک
intersection
فصل مشترک
joint force
نیروی مشترک
party parpet
جانپناه مشترک
joint resolution
تصمیم مشترک
joint services
خدمات مشترک
factor
عامل مشترک
factors
عامل مشترک
mutual interests
منافع مشترک
joint shares
سهام مشترک
joint staff
ستاد مشترک
mutual debts
دیون مشترک
mutual responsibility
مسئوولیت مشترک
my and his father
پدر مشترک من و او
joint stock
سرمایه مشترک
local subscriber
مشترک داخلی
cooperative work
همکاری مشترک
cooperation
کار مشترک
joint
ستاد مشترک
joint products
محصولات مشترک
joint ownership
مالکیت مشترک
joint
مشترک الحاقی
co-operation
همکاری مشترک
collaboration
کار مشترک
cooperative work
کار مشترک
commonest
مشترک اشتراکی
collaboration
همکاری مشترک
line termination circuit
اتصال مشترک
cooperation
همکاری مشترک
joint account
حساب بانکی مشترک
shared paranoid disorder
اختلال پارانویایی مشترک
interface
دفتر مشترک قسمتها
interrelated
دارای مناسبات مشترک
jcs
رئیس ستاد مشترک
collectivism
سیستم اقتصادی مشترک
interfaces
دفتر مشترک قسمتها
joint adventure
سرمایه گذاری مشترک
joint amphibious operations
عملیات مشترک اب خاکی
co-star
نقش مشترک داشتن
joint enterprise
موسسه اقتصادی مشترک
co-stars
نقش مشترک داشتن
interrelates
مناسبات مشترک داشتن
interrelate
مناسبات مشترک داشتن
subscriber's loop
حلقه متعلق به مشترک
interrelating
مناسبات مشترک داشتن
joint chief of staff
رئیس ستاد مشترک
joint bond
تعهد یا ضمانت مشترک
interosculation
همانندی باصفات مشترک
common d.
مقسوم علیه مشترک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com