Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
English
Persian
wing
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
winging
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
Other Matches
carrier air group
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
wing
گروه هوایی
winging
گروه هوایی
air group
گروه هوایی
air group
گروه هوایی یک ناو
air control party
گروه کنترل هوایی
air transport group
گروه ترابری هوایی
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
airlift service
سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
pneumaticity
خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
server
بازیکنی که توپ را میزند
bassist
کسی که ویلون سل میزند
he rows 0 to the minute
او دقیقهای سی پارو میزند
roundsman
کسی که گشت میزند
rounder
کسی که دور میزند
he does nothing but talk
فقط حرف میزند
it stings the conscience
وجدان را نیش میزند
telling
مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
holiday
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
holidays
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
antiair warfare
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
air policing
عملیات گشت زنی هوایی پاسوری هوایی در زمان صلح
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
i stay
در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
soliloquist
کسیکه باخود حرف میزند
soliloquizer
کسیکه باخود حرف میزند
It makes my stomach turn
[over]
.
<idiom>
دلم را به هم میزند.
[اصطلاح روزمره]
he coins money
گویی پول سکه میزند
the horse refuses the fence
اسب از پر چین عقب میزند
air delivery container
جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
broadcast controlled air interception
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
air sentinel
گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
steer
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steered
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steers
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
pone
کسیکه ورق بازی رابر میزند
cruisers
کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruiser
کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
smatterer
کسیکه از روی بی اطلاعی حرف میزند
milk walk
گشتی که شیر فروش میزند گشت
pigeons
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeon
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
air scoop
چاه هوایی صفحه تنظیم دریچه هوایی
sleeve target
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
flak
گلوله خودترکان ضد هوایی توپ پدافند هوایی
sprayed
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
gold digger
زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
get what's coming to one
<idiom>
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
that is an offences to moralit
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
spraying
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
fly through
عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
air interdiction
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
air suprmacy
برتری کامل هوایی سیادت هوایی
air pilots
خلبانان نیروی هوایی راهنمایان هوایی
aviation pay
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
air superiority
برتری موقت هوایی رجحان هوایی
iam impatient to go
دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
card sharps
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
card sharp
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
wisecracker
کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
obstruction guard
میله جلو لوکوموتیوکه موانع را از روی ریلهاپس میزند
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
malingerers
سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
talk someone's ear off
<idiom>
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
malingerer
سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
tangle
در هم و برهم
in a tumble
در هم برهم
tangles
در هم و برهم
haywire
در هم و برهم
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
notice to airmen
اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
airs
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
aired
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air branch
قسمت هوایی رسته هوایی
air material
ماتریل هوایی وسایل هوایی
helter-skelters
درهم برهم
discompose
برهم زدن
fazing
برهم زدن
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
pasticcqo
چیزدرهم برهم
woebegone
درهم و برهم
cramp hand writing
خط درهم و برهم
in a bad order
درهم برهم
pertubative
برهم زننده
untidy
درهم و برهم
perturbable
برهم زدنی
helter-skelter
درهم برهم
shuts
برهم نهادن
out of order
درهم برهم
shut
برهم نهادن
olla
اش درهم برهم
olio
درهم و برهم
unorganized
درهم و برهم
cramped
درهم و برهم
imbroglio
درهم و برهم
coup
برهم زدن
imbroglios
درهم و برهم
coups
برهم زدن
untidier
درهم و برهم
shutting
برهم نهادن
untidily
درهم و برهم
untidiest
درهم و برهم
fazed
برهم زدن
topsyturvy
درهم برهم
disbands
برهم زدن
disbanding
برهم زدن
disband
برهم زدن
at sixes and sevens
درهم و برهم
interaction
برهم کنش
bash
برهم زدن
bashed
برهم زدن
bashes
برهم زدن
bashing
برهم زدن
pell-mell
درهم برهم
disturber
برهم زننده
unsettle
برهم زدن
disbandment
برهم خوردگی
elusory
درهم برهم
derange
برهم زدن
higgledy-piggledy
درهم برهم
faze
برهم زدن
fazes
برهم زدن
unsettles
برهم زدن
higgledy-piggledy
بطوردرهم برهم
flagellant
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
air station
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
splashing
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
splashes
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
goulash
چیز درهم و برهم
embroils
میانه برهم زدن
embroiling
میانه برهم زدن
embroil
میانه برهم زدن
desultory
بی ترتیب درهم و برهم
to make hay of
درهم برهم کردن
elf knot
موی درهم برهم
promiscuously
بطور درهم برهم
pell-mell
بطور درهم برهم
electrostatic interaction
برهم کنش الکترواستاتیکی
compatriotic
مبنی برهم میهنی
matted
درهم برهم حصیری
coulomb interaction
برهم کنش کولنی
elf lock
موی درهم برهم
embroiled
میانه برهم زدن
discombobulate
درهم و برهم کردن
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
nictitate
برهم زدن پلک چشم
in the twinkling of a bedpost
بیک چشم برهم زدن
in the turning of a hand
بیک چشم برهم زدن
tousle
برهم زدن پریشان کردن
twinkling
بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of an eye
بیک چشم برهم زدن
overset
برهم زدن سرنگون کردن
in a flash
بیک چشم برهم زدن
in a winkling
بیک چشم برهم زدن
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
disorders
برهم زدن مختل کردن
disorder
برهم زدن مختل کردن
charivari
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
littery
ریخته و پاشیده درهم برهم
upset _
برهم زنی بهم خوردگی
juke joint
رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
air picket
هواپیمای مخصوص اکتشاف و گزارش و ردیابی هواپیماو موشکهای دشمن هواپیمای گشتی هوایی هواپیمای پیشقراول هوایی
air scout
هواپیمای دیده ور هوایی هواپیمای مخصوص گشت زنی هوایی
air photographic
شناسایی از طریق عکسبرداری هوایی شناسایی با استفاده ازعکس هوایی
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
airlift command
فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
grids
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
dithyramb
سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
puzzle head
که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grid
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
photogrammetry
علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
airlift capacity
مقدورات ترابری هوایی مقدورات حمل و نقل هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com