English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
entry group گروه واجد شرایط
Other Matches
qualifies واجد شرایط
bona fide واجد شرایط
qualify واجد شرایط
qualification واجد شرایط
qalified واجد شرایط
eligible واجد شرایط
qualified واجد شرایط
qulifications واجد شرایط
eligible واجد شرایط مطلوب
possessing the necessary qualifications واجد شرایط لازم
qualify for واجد شرایط بودن
qualified واجد شرایط لازمه
quantified واجد شرایط شدن
qualificatory واجد شرایط کننده
quantifies واجد شرایط شدن
quantify واجد شرایط شدن
quantifying واجد شرایط شدن
eligible واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualified person شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
homozygote واجد صفات پدرومادر
animalization واجد صفات حیوانی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
qui tam action دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes گروه بیشمار گروه
horde گروه بیشمار گروه
humanised انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
terming شرایط
term شرایط
termed شرایط
the conditions شرایط ان
conditions شرایط
terms شرایط
liner terms شرایط خط کشتیرانی
ball games شرایط وضعیت
ball game شرایط وضعیت
conditions شرایط اوضاع
disadvantages شرایط نامساعد
disadvantage شرایط نامساعد
present conditions شرایط فعلی
no bed of roses <idiom> شرایط سختوبد
working conditions شرایط کار
tropical condition شرایط گرمسیری
terms and conditions ضوابط و شرایط
terms of trade شرایط معامله
standard condition شرایط استاندارد
stability conditions شرایط ثبات
spring conditions شرایط بهاری
terms of trade شرایط مبادله
sufficient conditions شرایط کافی
terms of shipment شرایط حمل
shipping terms شرایط حمل
Russian roulette <idiom> شرایط پرخطر
settlement terms شرایط تسویه
settlement terms شرایط پرداخت
standard conditions شرایط متعارفی
tight spot <idiom> شرایط سخت
second order conditions شرایط ثانوی
terms of payment شرایط پرداخت
conditions of contract شرایط قرارداد
equilibrium conditions شرایط تعادل
existing circumstances شرایط موجود
final cinditions شرایط پایانی
final cinditions شرایط فینال
ballistic conditions شرایط بالیستیکی
average conditions شرایط متوسط
average conditions شرایط عادی
condition of readiness شرایط امادگی
ambient conditions شرایط محیطی
implied terms شرایط ضمنی
implied terms شرایط تلویحی
given conditions شرایط معینه
initial condition شرایط اولیه
adverse factors شرایط نامساعد
boundary conditions شرایط حدی
boundary conditions شرایط مرزی
conditions of purchase شرایط خرید
conditions of (the) competition شرایط رقابت
competitive conditions شرایط رقابت
competition conditions شرایط رقابت
conference terms شرایط کنفرانس
credit terms شرایط اعتبار
requirements of the credit شرایط اعتبار
delivery terms شرایط تحویل
dis qualified فاقد شرایط
emergency conditions شرایط اضطراری
admission requirements شرایط پذیرش
actude conditions شرایط شدید
makings شرایط لازم
marginal conditions شرایط نهائی
mutual terms شرایط متقابل
necessary conditions شرایط لازم
qualification وضعیت شرایط
normal temperature and pressure شرایط استاندارد
normal temperature and pressure شرایط متعارفی
conditions of use شرایط کاربرد
standard temperature and pressure شرایط استاندارد
standard temperature and pressure شرایط متعارفی
usual conditions شرایط معمول
fair play شرایط برابر
payment terms شرایط پرداخت
suitable conditions شرایط مناسب
plateaux شرایط پایا
requirements شرایط لازم
actude conditions شرایط حاد
plateaus شرایط پایا
given conditions شرایط معلوم
plateau شرایط پایا
light conditions شرایط نور
qualifications شرایط لازم
tenders conditions شرایط عمومی مناقصه
support conditions شرایط تکیه گاهی
investigation of foundation conditions تحقیق شرایط شالوده
conditions of sale شرایط اساسی معامله
it does not s. the condition واجدان شرایط نیست
qualified دارای شرایط لازم
ineligible فاقد شرایط لازم
conditions مقررات و شرایط اسبدوانی
other things being equal اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
feudatory تابع شرایط تیول
second order conditions شرایط مرتبه دوم
machining requirments شرایط براده برداری
terms and conditions of the credit ضوابط و شرایط اعتبار
bend شرایط خمیدگی زانویی
ineligibility فقدان شرایط لازم
unqualified فاقد شرایط لازم
provisions of a contract شرایط قرار داد
volcanism شرایط و خصوصیات اتشفشانی
circumstance شرایط محیط اهمیت
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
tight squeeze <idiom> شرایط سخت تجاری
make a difference <idiom> شرایط را عوض کردن
turn the tables <idiom> عوض کردن شرایط
meets مطابق شرایط بودن
meet مطابق شرایط بودن
to impose conditions با شرایط سنگین بارکردن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
size up <idiom> بسته به شرایط ،برانداز کردن
desirability درجه تمایل شرایط مطلوب
reasonableness of terms in contract معقول بودن شرایط قرارداد
climate for growth شرایط لازم برای رشد
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
restructure شرایط وام را عوض کردن
restructured شرایط وام را عوض کردن
restructures شرایط وام را عوض کردن
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
time utility بهره گیری از شرایط زمانی
come into one's own <idiom> به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
ceteris paribus ثابت بودن سایر شرایط
entry group واجدین شرایط تخصصی شغلی
fall back سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
However difficult the circumstances [are] , ... هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
debt rescheduling تجدید نظر در شرایط وام
loan conversion تجدید نظر در شرایط وام
ligting conditions شرایط روشنایی نسبتهای نور
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
reschedules در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule در شرایط وام تجدید نظر کردن
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
play it by ear <idiom> تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
to satisfy conditions شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
condition book کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
demand oriented pricing قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
differential effects اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com