English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
entering group گروه وارد شونده
Other Matches
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
ingoing وارد شونده
entrants وارد شونده
inbound وارد شونده
entrant وارد شونده
incoming وارد شونده
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
beaching party گروه پیاده شونده
landing party گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
tac log group گروه رابط نیروهای پیاده شونده به ساحل در روی ناوهای اب خاکی
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes گروه بیشمار گروه
horde گروه بیشمار گروه
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
folding تا شونده
deliquescent اب شونده
squashy له شونده
diminishing کم شونده
vimineous خم شونده
step down کم شونده
conducive موجب شونده
conducive منجر شونده
virescent سبز شونده
liquescent مایع شونده
clotty دلمه شونده
latescent پنهان شونده
stretchy گشاد شونده
coagulable دلمه شونده
erubescent سرخ شونده
perfusive پاشیده شونده
stretchier گشاد شونده
decreasingly بطورکم شونده
recreant تسلیم شونده
simultaneous with each other با هم واقع شونده
stretchiest گشاد شونده
soluble oil روغن حل شونده
juvenescent جوان شونده
acidific ترش شونده
redintegrate تجدید شونده
comparand قیاس شونده
riser بلند شونده
locator جایگزین شونده
rarefactive رقیق شونده
tensive وخیم شونده
proliferous تکثیر شونده
dilatant گشاد شونده
foldaway کوچک شونده
deviator منحرف شونده
deteriorative بدتر شونده
osculant واقع شونده
depreciable مستهلک شونده
tilting board صفحه کج شونده
tabescent لاغر شونده
metabolic دگرگون شونده
perfusive پخش شونده
changful جوربجور شونده
causative سبب شونده
pulverulent خرد شونده
changful دگرگون شونده
displaceable جابجا شونده
meliorative بهتر شونده
accumulating جمع شونده
accumulates جمع شونده
accumulate جمع شونده
metastatic جابجا شونده
clastic تقسیم شونده
clastic جدا شونده
reactive منعکس شونده
migratory جابجا شونده
napidescent سنگ شونده
nigrescent سیاه شونده
emissive خارج شونده
emanative صادر شونده
insured بیمه شونده
tensive سفت شونده
ingressive داخل شونده
friable خرد شونده
increscent زیاد شونده
assimilatory هم جنس شونده
revulsive جابجا شونده
rigescent سفت شونده
rigescent سخت شونده
illative منتج شونده
outgoing صادر شونده
drying خشک شونده
technical دگرگون شونده
base ejection پرتاب شونده از ته
ingravescent سخت تر شونده
clincher متمسک شونده
clinchers متمسک شونده
fusible ذوب شونده
retractive جمع شونده
menstruating قاعده شونده
menstruating بی نماز شونده
ingoing داخل شونده
explosive منفجر شونده
gelable ژلاتینی شونده
aggravative بدتر شونده
gelable دلمه شونده
accretive زیاد شونده
accumulatively بطورجمع شونده
gray سفید شونده
adrenergic فعال شونده
seceder منتزع شونده
hardenable سخت شونده
frequents تکرار شونده
rubescent قرمز شونده
analysand تحلیل شونده
frequent تکرار شونده
frequented تکرار شونده
frequenting تکرار شونده
ameliorative بهتر شونده
seconder دوم شونده
inhibiter مانع شونده
inhibitor مانع شونده
intrant داخل شونده
congregative جمع شونده
introgresseive داخل شونده
fill in جانشین شونده
interviewee مصاحبه شونده
evanescent محو شونده
interviewees مصاحبه شونده
acquiescent راضی شونده
payee پرداخت شونده
cumulative جمع شونده
examinee امتحان شونده
remittent سبک شونده
combinatory ترکیب شونده
frondescent برگ شونده
fulminating محترق شونده
fly table میز تا شونده
restrainer مانع شونده
payees پرداخت شونده
repressive مانع شونده
eruptional منفجر شونده
concentrator متمرکز شونده
accumulative جمع شونده
concretive سفت شونده
excurrent جاری شونده
deterrent مانع شونده
deterrents مانع شونده
convertible table میز صحرایی تا شونده
diminuendo تدریجا ضعیف شونده
reentrant دوباره داخل شونده
serpiginous دونده جابجا شونده
concentric contraction انقباض جمع شونده
self rectifying خود بخودتصحیح شونده
nocturnal واقع شونده درشب
ratee درجه بندی شونده
repressor عامل مانع شونده
spasm war جنگ کم و زیاد شونده
removable باز و بسته شونده
post-natal واقع شونده پس از تولد
self charging خود بخود پر شونده
progressive wave موج پخش شونده
recurring costs هزینههای تکرار شونده
resultant حاصل منتج شونده
circumfluent جاری شونده دراطراف
post natal واقع شونده پس از تولد
valuer ارزش قائل شونده
reflectively بطور منعکس شونده
doggo اهسته ناپدید شونده
iridescence رنگ برنگ شونده
guided missiles موشک هدایت شونده
guided missile موشک هدایت شونده
landing forces نیروهای پیاده شونده
self-starters خودبخود شروع شونده
self-starter خودبخود شروع شونده
ingredients داخل شونده عوامل
erratic block بلوک جابجا شونده
etesian واقع شونده بطورسالیانه
interjacent در میان واقع شونده
valuers ارزش قائل شونده
accumulative error خطای جمع شونده
fusing conductor سیم ذوب شونده
fusible wire سیم ذوب شونده
anemophilous لقاح شونده در اثرباد
impact parameter پارامتر ضرب شونده
fusible link عضو ذوب شونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com