Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
Other Matches
lisp
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisped
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisping
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisps
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lateral route
جاده هایی که به موازات خط لجمن قرارداشته باشند
hanging committee
انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
intercalated strata
چینه هایی که ازروی بی ترتیبی در میان چینههای دیگرقرارگرفته باشند
cont line
فاصله میان رشتههای طناب یاچلیک هایی که تنگ هم چیده باشند
radialized
دارای میله هایی که پرتووارمنشعب شده باشند مرتب بشکل پرتو
highlights
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlighted
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlight
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
packet
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
close covering group
ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
suite of programs
1-گروه برنامه هایی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند. 2-تعداد برنامههای یک کار مشخص
duct
لولهای که حاوی کابل هایی است که اطراف یک گروه کابل یک پوشش محافظ قرار دارد
software
هر برنامه یا گروه برنامه هایی که نحوه اجرای نرم افزار را مشخص میکند و شامل سیستم عامل , پردازشگر کلمه و برنامههای کاربردی است
carrier air group
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
nep
پرز
[تل]
[گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
colony
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
anti-
ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trends
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
frangible bullet
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
ogive
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
splinterproof
ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
dud
منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
it was eaten
خورده شد
little
خورده
eaten
خورده
irriguous
اب خورده
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
corrodible
خورده شدنی
tetched
بهم خورده
crossed out
قلم خورده
grubbier
کرم خورده
wounding
پیچ خورده
crackly
چین خورده
grubbiest
کرم خورده
crimpled
چوروک خورده
wound
پیچ خورده
grubby
کرم خورده
puckery
چین خورده
wounds
پیچ خورده
teched
بهم خورده
moth eaten
بید خورده
moth-eaten
بید خورده
turkey
شکست خورده
patsy
فریب خورده
cleft
ترک خورده
clefts
ترک خورده
clift
ترک خورده
picked
کلنگ خورده
worm-eaten
کرم خورده
cancelled
قلم خورده
dislocated
بهم خورده
plicated
چین خورده
craven
شکست خورده
eaten
خورده شده
callous
پینه خورده
on oath
قسم خورده
symphsis
عضوجوش خورده
carious
کرم خورده
stickit
شکست خورده
belly pinched
گرسنگی خورده
starveling
گرسنگی خورده
corrosion
خورده شدن
turkeys
شکست خورده
kaput
کاملا شک ست خورده
butt welded
از سر جوش خورده
deluded
فریب خورده
withered
چروک خورده
aggresive
خورده شده
underdog
سگ شکست خورده
twisty
پیچ خورده
worm eaten
کرم خورده
conglomerate
به هم جوش خورده
conglomerates
به هم جوش خورده
mussy
بهم خورده
fretted by rust
زنگ خورده
distempered
بهم خورده
underdogs
سگ شکست خورده
stamped
تمبر خورده
folded picture
تصویر تا خورده
vermiculate
کرم خورده
mildewy
باد خورده
engrained
پینه خورده
maggoty
کرم خورده
messy
بهم خورده
kinky
گره خورده
writhen
پیچ خورده
writhen
تاب خورده
jiggly
تکان خورده
brushed
شانه خورده
failure
شکست خورده
thrawart
پیچ خورده
kinky
پیچ خورده
dehiscent
ترک خورده
hammer hard
چکش خورده
indisposed
بهم خورده
failures
شکست خورده
the like of you
باشند
array
می باشند
arrays
می باشند
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
to be deluded
فریب خورده بودن
i have caught a thorough chill
سرمای حسابی خورده ام
interwrought
بهم جوش خورده
indurate
پینه خورده کردن
chartered accountant
حسابدار قسم خورده
certified public accountant
حسابدار قسم خورده
inure or en
پینه خورده کردن
chiselled
چوب اسکنه خورده
lost
شکست خورده گمراه
bound barrel
لوله تاب خورده
weldment
چیز جوش خورده
cat gets one's tongue
<idiom>
گربه زبونش را خورده
patsy
شخص گول خورده
spun glass
شیشه تاب خورده
rolled glass
شیشه نورد خورده
rolled profile
نیمرخ نورد خورده
foul anchor
لنگر تاب خورده
to be fooled
فریب خورده بودن
it is sufficiently stamped
کم تمبر خورده است
grounded
توپ به زمین خورده
beaten
چکش خورده فرسوده
chiseled
چوب اسکنه خورده
wrounght iron mill bar
اهن جوش خورده
impacted
باهم جوش خورده
sclerous
متصلب پینه خورده
deep dyed
زیاد رنگ خورده
thraw
پیچ خورده دررفته
Today I took laxatives.
امروز مسهل خورده ام.
rolled iron or steel
فولاد نورد خورده
rancid
باد خورده فاسد
common ashlar
سنگ چکش خورده
seared conscience
وجدان پینه خورده
These shoes dont fit me.
زنگ مدرسه خورده
Are you daft ?
مگر مغز خر خورده ای ؟
cut in
چاک خورده شکافته
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
shearling
چیده باشند
implication
B درست باشند
implications
B درست باشند
inclusion
B درست باشند
weather stained
هوا خورده ورنگ پریده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com