English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
bodies گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
body گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
Other Matches
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
strength group گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
staple عمده
major عمده
stapled عمده
essentials عمده
essential عمده
material عمده
bulk عمده
only عمده
primes عمده
primed عمده
prime عمده
majored عمده
mainlines عمده
mainlined عمده
mainline عمده
primary عمده
significant عمده
significantly عمده
chief عمده
chiefs عمده
materials عمده
stapling عمده
head عمده
majoring عمده
mainlining عمده
main عمده
essential <adj.> عمده
principal عمده
principals عمده
prima عمده
archical عمده
copacetic عمده
substantive [essential] <adj.> عمده
copesetic عمده
vital <adj.> عمده
quintessential <adj.> عمده
leading عمده
major <adj.> عمده
whole sale trade عمده فروشی
whole prices قیمتهای عمده
wholesale عمده فروشی
wholeseller عمده فروش
staple کالای عمده
whole sale dealer عمده فروشی
whole saler عمده فروش
mainspring سبب عمده
gist مطلب عمده
wholesaler عمده فروش
principal cause جهت عمده
wholesalers عمده فروش
lion's share بخش عمده
be-all and end-all عامل عمده
leading lady or man بازیگر عمده
principal town شهر عمده
stapling کالای عمده
major command یکان عمده
on در مسیر عمده
major depression افسردگی عمده
major end item اقلام عمده
major foul خطای عمده
mass قسمت عمده
major sort جورسازی عمده
motifs شکل عمده
motif شکل عمده
bulk قسمت عمده
major assembly قطعه عمده
the great vassals اقطاعداران عمده
oeuvre کار عمده
primary planets سیارات عمده
primary center مرکز عمده
squire ملاک عمده
to sell عمده فروختن
principal عمده موکل
squires ملاک عمده
stapled کالای عمده
protagonists بازیگر عمده
principals عمده موکل
massing قسمت عمده
main body عمده قوا
masses قسمت عمده
bulk بصورت عمده
leading عمده برجسته
high road جاده عمده
bulk supply اماد عمده
heft بخش عمده
end item اقلام عمده
dominant نمایان عمده
central war جنگ عمده
predominant نافذ عمده
protagonist بازیگر عمده
major مهم عمده
majored مهم عمده
major product تولیدات عمده
majoring مهم عمده
majors اتحادیههای عمده
gross عمده ناخالص
host troop قوای عمده
grossed عمده ناخالص
grosses عمده ناخالص
chiefly بطور عمده
materially بطور عمده
grosser عمده ناخالص
grossest عمده ناخالص
grossing عمده ناخالص
trade price قیمت عمده فروشی
marrow مغز قسمت عمده
dominant user استفاده کننده عمده
marrows مغز قسمت عمده
bulk buying خرید بصورت عمده
bone marrow مغز قسمت عمده
major term شرط عمده واساسی
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
primed عمده بار کردن
the main army بخش عمده ارتش
prime عمده بار کردن
major assembly قسمت عمده دستگاه
commands یکان قرارگاه عمده
primes عمده بار کردن
major fleet ناوگان عمده دریایی
major end item اقلام عمده امادی
lord paramount صاحب تیول عمده
command یکان قرارگاه عمده
commanded یکان قرارگاه عمده
greatly بطور بزرگ و عمده
wholesale price قیمت عمده فروشی
wholesale بصورت عمده فروختن
prime implicant عمده دلالت کننده
quantity rebate تخفیف عمده فروشی
blanket buying خرید بصورت عمده
principium اصل عمده واساسی
bulk cargo بارحجیم بار عمده
wholesalers بازرگان عمده فروش
quantity discount تخفیف عمده فروشی
piece deresistance بخش عمده خوراک
vintnery عمده فروشی شراب
wholesaler بازرگان عمده فروش
vintners عمده فروش شراب
vintner عمده فروش شراب
component end item قطعات و اقلام تجهیزات عمده
dominant user یکان مصرف کننده عمده
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
mainstays وابستگی عمده نقطه اتکاء
stapled اساسی مرکز بازرگانی عمده
index of wholesale prices شاخص قیمتهای عمده فروشی
staple اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapling اساسی مرکز بازرگانی عمده
mainstay وابستگی عمده نقطه اتکاء
wholesale price index شاخص قیمت عمده فروشی
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
roses p in this garden گل عمده این باغ گل سرخ است
quantity allowance تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
trade discount تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
their principal food is rice خوراک عمده انها برنج است
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
end item وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
pound cake کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
dialectic materialism دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
lifting body هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
foresail بادبان عمده دگل جلو کشتی بادبان پایین
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
molif شکل نمایان شکل عمده
Anatolia منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
unary یکانی
force designator شماره یکانی
unit awards جوایز یکانی
unit funds اعتبارات یکانی
unit reserves ذخایر یکانی
unit citation جشنهای یکانی
unit supply اماد یکانی
unit supply تدارکات یکانی
unit training اموزش یکانی
multiple drill تمرین چند یکانی
unit awards تشویق نامه یکانی
guidon پرچم کوچک یکانی
unit reserves اماد ذخیره یکانی
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com